بیادب بنیاد هستی عافیت دربار نیست
غیرضبط خود شکست موج را معمارنیست
هرکساینجاسودخوددر چشمپوشیدیده است
خودفروشان، عبرتی، آیینه در بازار نیست
حرصخلقی رادرینمحفل بهمخموریگداخت
غیر چشم سیر، جام هیچکس سرشار نیست
حسن و عشق آیینهٔ شهرتگرفت از اتفاق
تا نباشد از دو سر محکم صدا در تار نیست
سختی دل ناله را سنگ ره آزادگیست
رشته تا صاحبگره باشد رهش هموار نیست
تا فنا ما را همین تار نفس بایدگسیخت
شمع یک دم فارغ از واکردن زنار نیست
غفلت عالم فزود از سرگذشت رفتگان
هرکجا افسانه باشد هیچکس بیدار نیست
تا توان از صورت انجام خود واقف شدن
باوجود نقش پا آیینهای درکار نیست
مفت چشم ماست سیراین چمن اما چه سود
اینقدر رنگیکه میبالدکم از دیوار نیست
اشک ما را پاس ناموس ضعیفی داغکرد
ورنه مژگان تا به جیب و داهن ال مقدار نیست
چون نفس یکسر وطن آوارهٔ نومیدیم
گرهمه دل جای ما باشدکه ما را بار نیست
کی توان بیدل حریف چاک رسوایی شدن
چون سحر پیراهن ما یکگریبانوار نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی موضوعات اخلاقی و روحانی میپردازد و بر اهمیت خودآگاهی و عفاف تاکید میکند. شاعر بیان میکند که ادب و احترام پایههای هستی و سلامتی اجتماعی هستند و هر گونه خودخواهی و حرص در جامعه تنها منجر به نابودی میشود. او میگوید که عشق و زیبایی تنها نتایج تصادفی هستند و بدون تلاش و آگاهی، هیچ چیزی در زندگی پایدار نیست. همچنین، شاعر از ناتوانی بشر در یادگیری از گذشته انتقاد میکند و اشاره میکند که بسیاری از ما غافل از واقعیتها و درسهای تاریخ هستیم. در پایان، او به جنگ درون و نداشتن آرامش خاطر اشاره میکند و بر لزوم بیداری و خودآگاهی در زندگی تاکید دارد.
هوش مصنوعی: بیاحترامی و بینزاکتی اساس زندگی آرام و خوشایند نیست. و در این دنیا، هیچ چیز جز خودآگاهی و کنترل بر خویشتن نمیتواند ما را در برابر طوفانها و چالشها محافظت کند.
هوش مصنوعی: هر کسی که در اینجا است، خود را در چشمپوشی و غفلت دیده است. افرادی که خود را میفروشند، باید عبرتی بگیرند، زیرا در این بازار، آینهای وجود ندارد که حقیقیات را نشان دهد.
هوش مصنوعی: در این جمع، حرص و طمع مردم به نوعی به مستی و فراموشی کشیده شده است. هیچکس جز کسی که همیشه سیری ندارد، نمیتواند از جام پر شدهای برخوردار باشد.
هوش مصنوعی: زیبایی و عشق مانند آیینهای هستند که شهرت را منعکس میکنند. اگر این دو عنصر از دو سو به هم متصل نباشند، صدای واقعی در فضای تاریک وجود نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: سختی دل باعث میشود که نالهها به مانند سنگی در مسیر آزادی قرار گیرند؛ تا زمانی که کسی توانایی گشودن گرههای این مسائل را نداشته باشد، راهش هموار نخواهد بود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که ما در این دنیا هستیم، باید از این نفس و وجود خود فاصله بگیریم. مانند شمعی که فقط یک لحظه میتواند از روشناییاش بیخبر باشد و هیچگاه نمیتواند بینیاز از بند و زنجیرش باشد.
هوش مصنوعی: غفلت و بیخبری از حال و گذشتهی افرادی که رفتهاند، در میان مردم بیشتر میشود. هر جا که داستان یا افسانهای وجود داشته باشد، کسی نیست که به واقعیات بیدار باشد.
هوش مصنوعی: برای اینکه به حقیقت و باطن خود پی ببریم، نیازی به هیچ نمایشی نیست. تنها کافیست به عمق وجود خود نگاه کنیم.
هوش مصنوعی: نظاره کردن این چمن برای ما بسیار لذتبخش است، اما از آنجا که این زیبایی تنها ظاهری و زودگذر است، ارزش زیادی ندارد و جز زیبایی ظاهری فایده دیگری ندارد.
هوش مصنوعی: اشکهای ما به خاطر احترام به یک موقعیت آسیبپذیر و مهم سوزانده شد، وگرنه حالت چشمهای ما چیزی نیست که ارزش چنین دلیلی را داشته باشد.
هوش مصنوعی: ما مانند افرادی هستیم که امید را کاملاً از دست دادهایم و در جستجوی مکان امنی برای زندگی میباشیم. حتی اگر دلهایمان در جای دیگری باشد، باز هم برای ما جایی برای آرامش وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند مانند سحر، ما را در راز و نیاز و حالت درونیمان رسوا کند، زیرا پیراهن ما یکدست نیست و به همین دلیل نمیتوان به آسانی به ما دست یافت و ما را شناخت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اندرین گیتی به فضل و رادی او را یار نیست
جز کریمی و عطا بخشیدن او را کار نیست
تیز بازاری همی بینم سخا را نزد او
اینت بازاری که در گیتی چنین بازار نیست
از پی نام بلند و از پی جاه عریض
[...]
جز جفا با اهل دانش مر فلک را کار نیست
زانکه دانا را سوی نادان بسی مقدار نیست
بد به سوی بد گراید نیک با نیک آرمد
این مر آن را جفت نی و آن مر این را یار نیست
مرد دانا بدرشید و چرخ نادان بد کنش
[...]
روز محشر عاشقان را با قیامت کار نیست
کار عاشق جز تماشای و صال یار نیست
از سر کویش اگر سوی بهشتم می برند
پای ننهم که در آنجا وعدهٔ دیدار نیست
روز کوشیدن چو تیغت شیر جان او بار نیست
روز بخشیدن چو کفت ابر گوهر بار نیست
نابریده تیغ تو روز وغا پولاد نیست
نابسوده کف تو روز عطا دینار نیست
در خور گفتار هرکس مر ترا گفتار نیست
[...]
ذوالجلال است آن که در وصف جلالش بار نیست
هرچه خواهد آن کند کاری برو دشوار نیست
ملک او را ابتدا و انتها و عزل نیست
ذات او را آفت و کیفیت و مقدار نیست
آن خداوندی که هست او بینیاز از بندگان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.