گنجور

 
بیدل دهلوی

بی‌رخت در چشمهٔ آیینه خاک است آب نیست

چشم مخمل را ز شوق پای‌بوست خواب نیست

بعد کشتن خون ما رنگ است در پرواز شوق

آب و خاک بسملت از عالم سیماب نیست

شوخی مهتاب و تمکین کتان پر ظاهر است

بر بنای صبر ما شوقت کم از سیلاب نیست

کی تواند آینه عکس ترا در دل نهفت

ضبط این گوهر به چنگ سعی هر گرداب نیست

سایه را آیینهٔ خورشید بودن مشکل است‌

خود به خود در جلوه باش اینجا کسی را تاب نیست

خرقه از لخت جگر چون غنچه در بر کرده‌ایم

در دیار ما قماش دل درستی‌ باب نیست

ای حباب از سادگی دست دعا بالا مکن

در محیط عشق جز موج خطر محراب نیست

برگ‌برگ این گلستان پرده‌دار غفلت است

غنچهٔ بیدار اگر گل گشت گل بی‌خواب نیست

دور نبود گر فلک پیچد به خویش از ناله‌ام

دود را از شعله حاصل غیر پیچ و تاب نیست

تا توانی چون نسیم آزادگی از کف مده

آشنای رنگ جمعیت گل اسباب نیست

از فروغ این شبستان دست باید شست و بس

آب گردیده‌ست سامان طرب مهتاب نیست

بیدل از احباب دنیا چشم سرسبزی مدار

کشت این شطرنج‌بازان دغل سیراب نیست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

چون خوی او عنبر سارا و مشک ناب نیست

با سنان و نیزه او اژدها را تاب نیست

آفتاب و ماه را با طلعت او تاب نیست

چون حدیث او بپاکی لؤلؤ خوشاب نیست

کوه آهن باشرار تیغ او جر آب نیست

[...]

مولانا

جمع باشید ای حریفان زانک وقت خواب نیست

هر حریفی کو بخسبد والله از اصحاب نیست

روی بستان را نبیند راه بستان گم کند

هر که او گردان و نالان شیوه دولاب نیست

ای بجسته کام دل اندر جهان آب و گل

[...]

امیرخسرو دهلوی

خم تهی گشت و هنوزم جان ز می سیراب نیست

خون تو هست آخر، ای دل، گر شراب ناب نیست

ناله زنجیر مجنون ارغنون عاشقانست

ذوق آن اندازه گوش اولواالالباب نیست

عشق خصم من بس ست، ای چرخ، تو زحمت مکش

[...]

خواجوی کرمانی

زلف هندوی تو در تابست و ما را تاب نیست

چشم جادوی تو در خوابست و ما را خواب نیست

با لبت گر باده لاف جانفزائی می زند

پیش ما روشن شد این ساعت که او را آب نیست

نرگست در طاق ابرو از چه خفتد بی خبر

[...]

سلمان ساوجی

چشم من گوش خیالت دارد، اما خواب نیست

هست جان را، عزم پا بوست ولی، اسباب نیست

دیده را هر شب خیالت می‌شود مهمان، ولی

دیده را اسباب مهمان در میان جز آب نیست

رویت آمد، قبله دل ابروت، محراب جان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه