گنجور

 
بیدل دهلوی

عمرها شد عجزطاقت سوی‌جیبم رهبرست

در ره تسلیم دل پایی‌که من دارم سرست

تا فروغ شعلهٔ خورشید حسنی دیده‌ام

صبح اگربالد به چشم من‌کف خاکسترست

ای که بر نقش قدش دل بسته‌ای هشیار باش

سایهٔ این سرو آشوب قیامت‌پرورست

ذوق تسلیمی به جیب امتحانت گل نریخت

ورنه همچون شمع‌، دامن تاگریبانت سرست

گر کند حسنش بساط حیرت آیینه‌ گرم

هر قدر نظاره‌ها بر دیده پیچد جوهرست

سرمهٔ آن چشم‌، دل را در سیهروزی نشاند

شیشهٔ ما را غبار از موج خط ساغرست

تا تمنای می‌ام‌ گل ‌کرد از خود رفته‌ام

چون سحر در شوخیِ خمیازه‌ام بال و پرست

آبله در راه شوقم بسکه دارد جوش اشک

نقش پایم هر کجا گل می‌کند چشم ترست

سعی ما بی دانشان گامری به همواری نزد

هر خطی ‌کز خامهٔ ‌مجنون ‌دمد بی‌مسطرست

هر سخن‌کز پرده ی تسلیم خارج‌ گل ‌کند

ناملایمتر ز آهنگ دف بی‌چنبرست‌

دست بردل نه‌، زنیرنگ سراغ ما مپرس

کاروان ناله‌ایم و آتش ما دیگرست

بیدل از پرواز، خجلت دارم‌، اما چاره نیست

ذرهٔ موهومم وگل‌کردنم بال و پرست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فرخی سیستانی

عید همچون حاجیان نوروز را پیش اندرست

اینت نوروزی که عیدش حاجب و خدمتگرست

عید اگرنوروز را خدمت کند بس کار نیست

چاکر نوروز را چون عید سیصد چاکرست

عید را زینت ز مال وملک درویشان بود

[...]

وطواط

صابر، ای چون صبر ذات تو گزیده نزد عقل

تا نپنداری که در هجرت دل من صابرست

هست چندان آرزوی تو مرا ، کز وصف آن

هم کتابت عاجزست و هم عبارت قاصرست

عقل من مغلوب و شوق طلعت تو غالبست

[...]

انوری

دوش خوابی دیده‌ام گو نیک دیدی نیک باد

خواب نه بل حالتی کان از عجایب برترست

خویشتن را دیدمی بر تیغ کوهی گفتیی

سنگ او لعل و نباتش عود و خاکش عنبرست

ناگهان چشمم سوی گردون فتادی دیدمی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
سعدی

پادشاهی کاو روا دارد ستم بر زیردست

دوستدارش روز سختی دشمن زورآورست

با رعیت صلح کن وز جنگ خصم ایمن نشین

زان که شاهنشاه عادل را رعیت لشکرست

ابن یمین

بر سپهر حسن رویش آفتابی دیگرست

لیکن از شعر سیاهش سایبانی دیگرست

زینت خوبان بگاه جلوه از زیور بود

روی شهر آرای تو زیب و بهای زیورست

گفتم آرم در دهن ناگه لبت خندید و گفت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابن یمین
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه