هستی چو سحر عهد به پرواز فنا بست
باید همه را زین دونفس دل به هوا بست
درگلشن ما مغتنم شوق هواییست
ای غنچه در اینجا نتوان بند قبا بست
یک مصرع نظاره به شوخی نرساندیم
یارب عرق شرم که مضمون حیا بست
تحقیق ز ما راست نیاید چه توانکرد
پرواز بلندی به تحیر پر ما بست
از وهم تعلق چه خیال است رهایی
در پای من این گرد زمینگیر حنا بست
بی کشمکشی نیست چه دنیا و چه عقبا
آه از دل آزاد که خود را به چها بست
بر خویش مچین گر سرموییست رعونت
این داعیه چون آبله سرها ته پا بست
گر نیست هوس محرم امید اجابت
انصاف کرم بهر چه دستت به دعا بست
کم نیست دو روزیکه به خود ساخته باشی
دل قابل آن نیست که باید همه جا بست
فقرم به بساطی که کند منع فضولی
نتوان به تصنع پر تصویر هما بست
دل بر که برد شکوه ز بیداد ضعیفی
بر چینی ما سایهٔ مو راه صدا بست
بیدل نتوان برد نم از خط جبینم
نقاش عرقریز حیا نقش مرا بست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تأمل در زندگی و وجود انسان میپردازد و بر مفاهیم پرواز، رهایی و گرفتاری در دنیا تأکید دارد. شاعر با اشاره به گذرایی زندگی و تلاش برای آزاد شدن از تعلقات دنیوی، از دروننگری و تلاش برای فهم عمیقتری از خود و ارتباط با عالم وجود صحبت میکند. وی به زیباییهای زندگی و شوق پرواز به سوی معنویت اشاره دارد، در حالی که محدودیتها و چالشهای مختلف را نیز به تصویر میکشد. غنچهها، حیا، فقر و لطافت وجود، از دیگر مضامین این شعر هستند که به دنبال رهایی از قید و بندهای دنیا و رسیدن به حقیقت وجودی خود هستند.
هوش مصنوعی: وجود انسان مانند سحر، به وعدهای از پرواز به سمت فنا و زوال پیوسته است. بنابراین، همه باید از این زندگی دنیوی دل برداشته و به سمت چیزهای بالاتر و معانی والاتر روی آورند.
هوش مصنوعی: در باغ ما، احساس خوشایند و دلپذیری وجود دارد، ای غنچه! در این مکان نمیتوان به راحتی از قید و بندها رهایی یافت.
هوش مصنوعی: ما به شوخی دربارهٔ نظاره صحبت نکردیم، ای خدا! بلکه شرم و حیا ما باعث شد که در این موضوع سکوت کنیم.
هوش مصنوعی: نمیتوانیم به درستی درباره خودمان تحقیق کنیم، پس چگونه میتوانیم به اوج پرواز کنیم در حالی که در حیرت و سردرگمی هستیم؟
هوش مصنوعی: این بیت به احساس تعلق و وابستگی به دنیا اشاره دارد. گوینده از محدودیتها و اسارتهایی که به واسطه این وابستگیها تجربه میکند، صحبت میکند. او به نوعی در تلاش است تا از این احساس رهایی یابد، اما در عین حال خود را در دام آن میبیند؛ انگار که این وابستگی او را همچون حنا که به پا بسته شده، محصور کرده است. در واقع، او به دنبال آزاد شدن از تصورات و خیالاتی است که او را به زمین و محدودیتها پیوند میزنند.
هوش مصنوعی: در زندگی نه در دنیا و نه در آخرت، بدون تلاش و زحمت به دست نمیآید. آهی از دلِ آزاده که خود را به هیچ چیز وابسته نکرده است.
هوش مصنوعی: به خودت مغرور نشو، حتی اگر چیزی به اندازه یک موی سر هم داشته باشی. این ادعای کبر و خودخواهی در واقع مانند آبله است که فقط به پای خودت آسیب میزند.
هوش مصنوعی: اگر تمایل و آرزویی برای رسیدن به خواستههایت نداری، به چه دلیل دستت را به دعا بلند کردهای و از لطف و کرم الهی درخواست میکنی؟
هوش مصنوعی: مدت زیادی نیست که به خودسازی پرداختهای، اما دل تو به آن درجه از آمادگی نرسیده است که در همه جا بتوانی احساساتت را کنترل کنی.
هوش مصنوعی: فقر من به قدری شدید است که حتی نمیتواند مانع از اظهار نظرهای بیمورد دیگران شود، و نمیتوانم با ظاهر سازی و نمایش فریبنده، به زندگی خود رونق ببخشم.
هوش مصنوعی: دل به چه کسی میتواند شکایت کند از ظلم و ستمی که بر ما میرود، در حالی که سایهی نازک مویی بر ما سنگینی میکند و نمیگذارد صدای ما به گوش برسد؟
هوش مصنوعی: نمیتوان به راحتی زیبایی چهرهام را از روی پیشانیام برداشت؛ نقاشی که از شرم به عرق افتاده، تصویر مرا با دقت کشیده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آمد شب و از خواب مرا رنج و عذابست
ای دوست بیار آنچه مرا داروی خوابست
چه مرده و چه خفته که بیدار نباشی
آن را چه دلیل آری و این را چه جوابست
من جهد کنم بیاجل خویش نمیرم
[...]
یاران همه مخمور و قدح پر می نابست
ما جمله جگر تشنه و عالم همه آبست
مرغ دل من در شکن زلف دلارام
یارب چه تذرویست که در چنگ عقابست
چشم من سودا زده یا دُرج عقیقست
[...]
خوش آب حیاتیست که گویند شرابست
حالی و چه خوش حال که دل مست و خرابست
غیری به تو گر روی نماید مگذارش
کان نقش خیالست که در دیدهٔ خوابست
گویند که امواج حبابست درین بحر
[...]
نعت تو شها ناسخ آیات عذابست
با نعمت تو دوزخ سخن آتش و آبست
ظلم از غضبت دیده به مسمار مژه دوخت
ور ز آنکه گشودهست ز خمیازه خوابست
بر روی هم آراید اگر خصم صف کین
[...]
در کلبه ما تا بکمر موج شرابست
تا ساغر تبخاله ما پر می نابست
چشمت لب ما غمزدگان را ز فغان بست
خاموش نشینیم که بیمار بخوابست
بیتابی پروانه بر او چه نماید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.