گنجور

 
بیدل دهلوی

می‌روم از خو‌یش ‌و حسرت گر‌م‌ اشک افشاندن است

در رهت ما را چو مژگان‌ گریه گرد دامن است

ما ضعیفان را اسیر ساز پروا‌زست و بس

رشتهٔ پای ط‌لب بال امید سوزن است

با زمین چون سایه همواریم‌ و از خود می‌رویم

حیرت آیینهٔ ما هم تسلی دشمن است

پیچ و تاب زلف دارد راه باریک سلوک

شانه‌سان ما را به مژگان قطع این ره کردن است

از امل جمعیت دل وقف غارت ‌کرده‌ایم

ریشه ‌گر افسون نخواند دانهٔ ما خرمن است

هیچکس را نیست از دام رگ نخوت خلاص

سرو هم در لاف آزادی سراپا گردن است

در محیط حادثات دهر مانند حباب

از دم خاموشی ما شمع هستی روشن است

برندارد ننگ افسردن دل آزادگان

شعلهٔ بی‌تاب ما را آرمیدن مردن است

عمرها شد بر خط پرگار جولان می‌کنیم

رفتن ما آمدن‌ها، آمدن‌ها، رفتن است

دل چه امکان است بیرون آید از دام امل

مهره بیدل در حقیقت مار را جزو تن است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیر معزی

روی آن تُرک جهان آرای ماه روشن است

زلف او در تیره شب بر ماه روشن جوشن است

تاکه او را جوشن است از تیره شب بر طرف ماه

راز من در عشق او پیدا چو روز روشن است

تا گلی نو بشکفد هر ساعتی بر روی او

[...]

سنایی

تا خیال آن بت قصاب در چشم من است

زین سبب چشمم همیشه همچو رویش روشن است

تا بدیدم دامن پر خونش چشم من ز اشگ

بر گریبان دارم آنچ آن ماه را بر دامن است

جای دارد در دل پر خونم آن دلبر مقیم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
ابن یمین

اینزمان کز آسمان تابنده ماه بهمن است

زال زرگر نیست آتش از چه تیغش زاهن است

جامی

آتش اندر خرمن ما زد رخت وین روشن است

خال مشکین تو بر رخ دانه ای زین خرمن است

آن رخ نازک چو آب از دیده رفت اما هنوز

نقش خالت چون سیاهی مانده در چشم من است

تو مرا چشمی و تا بر بام و روزن آمدی

[...]

اهلی شیرازی

نرگس رعنا اگر چشم و چراغ گلشن است

لاله یی کز خون دل دارد نشان چشم من است

حاجت گفتن ندارد حال من ای شمع حسن

قصه جانسوزی پروانه حرفی روشن است

دست چون در خون من دارد! اگر با دیگری

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اهلی شیرازی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه