روی آن تُرک جهان آرای ماه روشن است
زلف او در تیره شب بر ماه روشن جوشن است
تاکه او را جوشن است از تیره شب بر طرف ماه
راز من در عشق او پیدا چو روز روشن است
تا گلی نو بشکفد هر ساعتی بر روی او
کوی ازو حونگلبببتان و خانه زو چونکلسن است
همچو فَرخارست مجلس تا که او در مجلس است
همچو کشمیرست برزن تا که او در برزن است
چون ببینی چشم او گویی شکفته نرگس است
چون ببینی روی او گویی دمیده سوسن است
سوسنی دیدی که گردش شاخههای سنبل است
نرگسی دیدی که گردش نوکهای سوزن است
سنگ بر دل بندم اندر عشق آن زرینکمر
زانکه همواره به زیر سنگ او دست من است
او ز من منت ندارد گرچه او را شاهوار
طوق زرین هر شبی از دست من در گردن است
هر کسی را رشک باشد بر بت معشوق خویش
رشک من دایم بر آن سنگین دل سیمین تن است
دشمنی جویم همی با آنکه او را هست دوست
دوستی گیرم همی با آنکه او را دشمن است
حور دیدارست لیکن بر سر دیدار او
سِحر هاروت است و کَید و فتنهٔ اهریمن است
تیر مژگانش همی ناگاه بر دل بگذرد
راست گویی نیزهٔ اسپهبد شیر اوژن است
در جهان اسپهبد شیر اوژن از روی هنر
خسرو عالی اعلی شهریار قارن است
رکن اسلام و علاء دولت و شمس ملوک
آن که در مردی فزون از رستم و از بیژن است
نامور قطبالمعالی آن که اندر صلح و جنگ
مهربان چون اردشیر وکینه کش چون بهمن است
گاه بخشش هر که بیند شخص او گوید مگر
آفتاب اندر قبا و بحر در پیراهن است
قاصد فتح و ظفر را موکب او مقصد است
گوهر عز و شرف را مجلس او معدن است
نرم شد با او فلک گر با همه کس سرکش است
رام شد با او جهانگر با همهکس توسن است
سیرت او گردن ایام را چون زیور است
همت او تارک اَجرام را چون گرزن است
کرد نتوانم برابر کوه را با حلم او
زانکه در میزان حلمش کوه سنگ یک من است
در جحیم از بهر بدخواهان او بادافره است
در بهشت از بهر مداحان او پاداشن است
چون کمان گیرد اجل با تیر او در معرکه است
چون کمین سازد ظفر با تیغ او در مکمن است
جوشنگردان چو غربال است از زوبین او
مِغْفَر جنگآوران با گرز او چون هاون است
پیش زوبین سپاه او سر اعدای او
راست گویی پیش مرغان دانههای ارزن است
اسب او را باد خوان وکوه دان از بهر آنک
کوه شکلی بادپای و بادپایی کُهکَن است
فتح زاید روز رزم از تیغ گوهر دار او
تیغ گوهردار او گویی به فتح آبستن است
هست در آهن به صنع ایزدی باس شدید
زآنکه زوبین و رکاب و تیغ او از آهن است
ای بلند اختر سپهداری که پیش شهریار
نام تو اسپهبد شیر اوژن وگرد افگن است
دشمنت را چون توانم گفت خرمن سوخته
کز نیاز و تنگدستی دشمنت بیخرمن است
از وفاقت در وثاق نیکخواهان هست سور
وز خلافت در سرای بدسگالان شیون است
در سر خصم تو مغفر معجرست از بهر آنک
در صفت مردست لیکن در هنر همچون زن است
هست واجب مدح تو کز جملهٔ اسپهبدان
سیرت تو مُستَفاد و رسم تو مُستَحسَن است
روشنی باشد همی از مدح تو روح مرا
روح من گویی چراغ و مدح تو چون روغن است
عیب نتوان کرد بر مدحی که من گویم تو را
کانچه در مدح تو گویم خالی از زرق و فن است
می ستان از ماه دیبا روی کاندر بوستان
نه چمن دیبا لباس و نه هوا دیبا تن است
گر زمین و کوه پرکافور شد نشگفت از آنک
برف چون کافور سوده ابر چون پرویزن است
نیست اکنون وقت صحرا و شکار و تاختن
موسم کاشانه و آسودن و می خوردن است
آتشی باید که پوشاند هوا را عکس او
جامهای کان را گریبان ماه و ماهی دامن است
آنکه شاه گوهران است و جزای کافران
تحفهٔ ماه دی و ریحان ماه بهمن است
لون او گه زرد و همچون زعفران و شنبلید
رنگ او گه سرخ و همچون ارغوان و روین است
اخگر او زیر خاکستر تو گویی از قیاس
مبرم و شعر خلوقی زیر شعر ادکن است
تا همی هر شب چو بینی لون و شکل اختران
چرخ را گویی به روز اندر هزاران روزن است
تا همیشه اهرمن را هست ماوا در سقر
تا که در خُلد برین روحالامین را مسکن است
اهرمن روز و شب از پیرامن تو دور باد
زانکه سال و مه تو را روحالامین پیرامن است
از نوای چنگ و بربط بزم تو خالی مباد
تا خروش چنگ ساز و غلغل بربط زن است
باعث کار صبوحت باد وقت صبحدم
بانگ آن مرغی که او میخوارگان را مُؤذن است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این poem درباره عشق و وصف محبوب و صفات برجسته اوست. شاعر با زبانی زیبا و نمادین، به تصویر کشیدن زیبایی و جاذبه معشوق میپردازد و او را به ماه و گلهای زیبا تشبیه میکند. همچنین، شاعر به ویژگیهای اخلاقی و شجاعت معشوق اشاره میکند و محبت و احترام خود را در این باره ابراز میکند. در نهایت، تصویرسازیهای شاعرانهای از فضای عشق و شادی و نیز انتظار برای رسیدن به آن را به نمایش میگذارد. این شعر ترکیبی از زیباییهای تصویری و احساسی عشق است که دنیای شاعر را پر از امید و شگفتی میکند.
هوش مصنوعی: چهره زیبای آن جوان دلربا مانند ماه روشن میدرخشد و موهای او در تاریکی شب مانند زرهی درخشان بر روی ماه حاکم است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که او از شب تاریک یک زره حفاظتی دارد، راز عاشقانه من نسبت به او مثل روز روشن نمایان است.
هوش مصنوعی: هر لحظه که میگذرد، گلی نو و تازه در این کوچه زیبا شکوفا میشود و زندگیام را با عشق و زیبایی پر میکند، همچنان که خانه من با عطر و زیبایی گلی انباشته است.
هوش مصنوعی: مجلس چون فرخنده و شاداب است که او در آن حضور دارد، و کوچه چون منطقهای دلپذیر و زیباست که او در آن گام میزند.
هوش مصنوعی: وقتی که به چشمان او نگاه میکنی، به یاد نرگسهایی میافتی که در حال شکفتن هستند و وقتی که به چهرهاش نگاه میکنی، به یاد سوسنهایی میافتی که در حال گل دادنند.
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و لطافت گلها و حرکتهای آنها اشاره شده است. در آن صحبت از سوسن و نرگس میشود که هر کدام زیبایی خاصی دارند. سوسن مانند گردش لطیف شاخههای سنبل است و نرگس هم به ظرافت نوکهای سوزن تشبیه شده است. این تصویر زیبا نمایانگر طراوت و حس زندگی در طبیعت است.
هوش مصنوعی: من بر دل خود سنگینی میافکنم به خاطر عشق به آن کمر زرین، زیرا همیشه زیر بار این عشق، دستانم در دست اوست.
هوش مصنوعی: او از من توقعی ندارد، هرچند که هر شب طوق زرین را که مانند یک شاه بر گردن او میآویزم، در دست من است.
هوش مصنوعی: هر کسی ممکن است به محبوب خود حسادت کند، اما من همیشه به آن فرد سرد و سنگیندل که ظاهری زیبا دارد، حسادت میورزم.
هوش مصنوعی: من به دنبال دشمنی با کسی هستم که دوست دارد، و با کسی که دشمن است، دوستی میکنم.
هوش مصنوعی: دیدار او بسیار زیباست، اما برای رسیدن به او، جادو و فریبهایی وجود دارد که میتواند انسان را گمراه کند.
هوش مصنوعی: چشمهای او همچون تیر بر دل میزند، به طوری که گویی نیزهای از جنگجویان قدرتمند است.
هوش مصنوعی: در این جهان، اسپهبد شیر اوژن به خاطر مهارت و هنر خود به عنوان خسرو بزرگ و عالیترین پادشاه شناخته میشود. این نشاندهنده مقام و جایگاه والای او در تاریخ و هنر است.
هوش مصنوعی: این شعر به ویژگیها و صفات برجسته شخصی اشاره دارد که در عالم دین و حکومت مقام والایی دارد. این فرد به قدری قدرتمند و شجاع است که در راستی و دلیری، از شخصیتهای معروفی مانند رستم و بیژن نیز فراتر است. شجاعت و مردانگی او او را به رکن اصلی اسلام و مایه فخر دولت تبدیل کرده است.
هوش مصنوعی: شخص معروف و بزرگمردی که در مورد صلح و جنگ به اندازه اردشیر مهربان و در مواقع دشواری مانند بهمن، کینه و دشمنی ندارد.
هوش مصنوعی: گاهی کسی که بخشندگی و سخاوت فردی را میبیند، میگوید مگر او مانند آفتاب در قبا و دریا در پیراهنش پنهان شده است.
هوش مصنوعی: فرستادهای که خبر پیروزی و موفقیت را میآورد، به حضور او میرسد و سرزمین او محل ارزش و بزرگواری است.
هوش مصنوعی: آسمان در کنار او آرام میگیرد، حتی اگر با دیگران سرکش باشد. دنیا نیز در کنار او تسلیم میشود، اگرچه با دیگران نافرمان است.
هوش مصنوعی: شخصیت او مانند زینتی برای روزگار است و تلاش او همچون چاقویی برای شکستن و از بین بردن مشکلات و سختیهاست.
هوش مصنوعی: نمیتوانم در برابر کوه صبر او پاسخی بگویم، زیرا در مقایسه با صبرش، کوه از سنگی به وزن یک من هم کمتر است.
هوش مصنوعی: در دنیای دیگر، کسانی که به او بدی کردهاند مجازات میشوند و برای کسانی که به او نیکی و ستایش کردهاند، پاداشهایی درنظر گرفته شده است.
هوش مصنوعی: وقتی زمان مرگ فرا میرسد، انسان در میدان زندگی با تیر تقدیرش روبروست. و هنگامی که مرگ به کمین نشسته است، پیروزی در مخفیگاه انتظار او را میکشد.
هوش مصنوعی: جوشنگردان مانند توری است که نمیتواند در برابر ضربات و آسیبها دوام بیاورد و مغفر جنگاوران با ضربات قوی او چون دستگاهی برای خرد کردن مواد است.
هوش مصنوعی: در برابر نیزههای سپاه او، دشمنانش مانند دانههای ارزن برای پرندگان به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: اسب او را از شدت سرعت مانند وزش باد میدانند و کوه را به همین دلیل تشبیه میکنند، زیرا کوه به شکلی است که گویی میتواند به راحتی باد را برباید و از مقابلش عبور کند.
هوش مصنوعی: پیروزی در روز جنگ از شمشیر ارزشمند او به دست میآید و این شمشیر گویی آماده تحقق پیروزی است.
هوش مصنوعی: در آهن، نشانههای هنر الهی وجود دارد و به همین دلیل است که نیزه، کفش و شمشیر او از آهن ساخته شدهاند.
هوش مصنوعی: ای ستارهی بلند مقام که نام تو در برابر پادشاه، فرماندهی دلیر و شجاع به حساب میآید.
هوش مصنوعی: من میتوانم به راحتی بگویم که دشمن تو در وضعیت بدی قرار دارد؛ مانند خرمنی سوخته که از نیاز و فقر رنج میبرد و چیزی از دستش باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: از پیوند و نزدیکی نیکوکاران، جشن و شادی خواهد بود، اما در خانه بدخواهان، فریاد و ناله به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: در ذهن دشمن تو، کلاهی از آهن قرار دارد زیرا او از نظر ویژگیهای ظاهری مرد به حساب میآید، اما از نظر توانمندی و هنر، به مانند یک زن است.
هوش مصنوعی: لازم است که تو را ستایش کنیم، زیرا اخلاق تو از همهٔ سرداران نمونهای گرفته شده و ویژگیهایت نیز قابل پسند است.
هوش مصنوعی: مدح و ستایش تو باعث روشنی و سربلندی روح من است، مانند این که روح من چون چراغی باشد و ستایش تو به مانند روغن آن چراغ، که به روشناییاش میافزاید.
هوش مصنوعی: نمیتوان عیبی به ستایشی که من از تو میکنم وارد کرد، زیرا هر چه در وصف تو بگویم، خالی از شگفتی و تزویر است.
هوش مصنوعی: از زیباییهای ماه دی، بهرهای ببر، زیرا در باغ نه چمن زیبا هست و نه هوایی لطیف. زیبایی فقط به لباس و ظاهر نیست، بلکه به روح و باطن نیز مربوط میشود.
هوش مصنوعی: اگر زمین و کوه پر از کافور شود، عجیب نیست چرا که برف مانند کافور برف میافتد و ابر نیز مانند پرویزن (گلابی) است.
هوش مصنوعی: الان زمانی برای گشت و گذار در صحرا، شکار و مسابقه نیست. این زمان، زمان آرامش، استراحت در خانه و لذت بردن از نوشیدنی است.
هوش مصنوعی: آتش و شعلهای باید وجود داشته باشد که تصویر او را در آسمان بپوشاند، جامهای که گویای زیبایی ماه و دامن دلنشین ماهی باشد.
هوش مصنوعی: آن کسی که ارزشمند و گرانبهاست، جزای کافران در واقع هدیهای است از ماه دی و ریحان ماه بهمن.
هوش مصنوعی: رنگ او گاهی زرد و مانند زعفران و شنبلید است و گاهی سرخ و مانند گل ارغوان و روشنایی دارد.
هوش مصنوعی: در زیر ظاهری آرام و خاموش، شعلهای از احساسات و هیجانات نهفته است که ممکن است با اندکی توجه نمایان شود. به همین ترتیب، حقیقت میتواند در بطن ظواهر نهفته باشد و نیاز به کاوش بیشتری دارد تا واقعیات پنهان را آشکار کند.
هوش مصنوعی: هر شب که به آسمان نگاه میکنی و به رنگ و صورت ستارهها مینگری، انگار در روز هزاران پنجره باز وجود دارد.
هوش مصنوعی: تا همیشه شیطان در جهنم خانه خواهد داشت، تا زمانی که روحالامین در بهشت ساکن است.
هوش مصنوعی: بدیها و نیروهای منفی همیشه از اطراف تو دور باشند، چون سال و ماه تو را روح مقدس احاطه کرده است.
هوش مصنوعی: خانهات همیشه باید پر از صدای خوش موسیقی باشد و هیچگاه از انس و شادی خالی نشود. صدای چنگ و بربط باید در جشنها و بزمهای تو طنینانداز باشد، زیرا این نغمهها باعث شادی و سرزندگی میشوند.
هوش مصنوعی: وقت صبح، بادهات را با نسیم دلپذیر بیدار کن و صدای آن پرندهای را بشنو که نوید بخش به هوش آمدن میخوارگان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا خیال آن بت قصاب در چشم من است
زین سبب چشمم همیشه همچو رویش روشن است
تا بدیدم دامن پر خونش چشم من ز اشگ
بر گریبان دارم آنچ آن ماه را بر دامن است
جای دارد در دل پر خونم آن دلبر مقیم
[...]
اینزمان کز آسمان تابنده ماه بهمن است
زال زرگر نیست آتش از چه تیغش زاهن است
آتش اندر خرمن ما زد رخت وین روشن است
خال مشکین تو بر رخ دانه ای زین خرمن است
آن رخ نازک چو آب از دیده رفت اما هنوز
نقش خالت چون سیاهی مانده در چشم من است
تو مرا چشمی و تا بر بام و روزن آمدی
[...]
نرگس رعنا اگر چشم و چراغ گلشن است
لاله یی کز خون دل دارد نشان چشم من است
حاجت گفتن ندارد حال من ای شمع حسن
قصه جانسوزی پروانه حرفی روشن است
دست چون در خون من دارد! اگر با دیگری
[...]
تن که از تیر تو چون زنجیر روزن روزنست
تا شدم دیوانه عشق تو زنجیر من است
جان برون از تن باستقبال تیرت رفت و نیست
غیر پیکانت کنون جانی که ما را در تن است
شاکرم دور از گل رویت ز چشم خون فشان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.