خاک غربتکیمیای مردم نیک اختر است
قطره درگرد یتیمی خشک چون شدگوهراست
موج شهرت درکمین خامشی پر میزند
مصرع برجسته آهنگی زتار مسطراست
زشتی اعمال دارد برق نفرین در بغل
شاهد حسن عمل را جوش تحسین زیور است
منصبگوهرفروشی نیست مخصوص صدف
هر نواییکز لب خاموش جوشدگوهر است
از مآل جستجوهای نفس آگه نیام
اینقدر دانمکه سیر شعله تا خاکستر است
مهر خاموشیست چون آیینه سرتا پای من
گر به عرضگفتگوآیم زبانم جوهر است
این معما جز دم تیغ تو نگشایدکسی
کز هزاران عقدهام یک عقدهٔ سودا، سر است
میخروشد عشق واز هم میگدازد پیکرم
نعرهٔ شیر، این نیستان را، به آتش رهبر است
گر مرا اسباب پروازی نباشدگو مباش
طایر رنگم، شکست خاطرم، بال و پر است
همچو شبنم در طلسم دامگاه این چمن
مرغ ما را فیض آب و دانه ازچشم تر است
راحت جاوید فقر از جاه نتوان یافتن
خاک ساحل قیمت خودگر شناسدگوهر است
کعبه جو افتاد شوخیهای طاقت ورنه من
هرکجا از پا نشینم آستان دلبر است
جوش دانش اقتضای صافی دل میکند
خانهٔ آیینه را جاروب زلف جوهر است
مرگ را در طینت آسوده طبعان راه نیست
آتش یاقوت بیدل ایمن از خاکستر است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی تجربه غربت و تنهایی میپردازد و به نقش ارزشمندی که انسانهای خوب و بافضیلت دارند، اشاره میکند. شاعر به زیباییهای درون و معانی پنهان در زندگی اشاره کرده و به موانع و سختیهایی که ممکن است بر سر راه انسان باشد، میپردازد. او همچنین به ارزش علم و دانش و تأثیر آنها در آرامش خاطر و دوری از دنیاطلبی تأکید میکند. در نهایت، شاعر به مفهوم مرگ و آرامش درون در برابر آن میپردازد و میگوید که افراد باطنی نیکو، همواره ارزشمند هستند، حتی اگر در دنیا به ظاهری ساده زندگی کنند.
هوش مصنوعی: در سرزمین غربت، زمین برای انسانهای نیکنهاد بهمانند طلا ارزشمند است. اما وقتی که یتیمان یا کسانی که در غم و اندوه هستند، به ذرهای از این زمین دست پیدا میکنند، مانند جواهرات درخشان میشوند.
هوش مصنوعی: موج شهرت در انتظار سکوت به شدت در حال حرکت است و جملهای برجسته از آهنگ کوهی مانند تار در حال نواختن است.
هوش مصنوعی: اعمال ناپسند باعث میشود که عیب و نقصها به وضوح نمایان شوند، در حالی که زیبایی کارهای خوب، ستایش و تحسین را به همراه دارد و مانند زینت در زندگی جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: مقام و جایگاه ارزشمند فقط به عدهای خاص تعلق ندارد؛ هر کسی که از دل خاموش و ساکتی، اندیشه یا نظری را ارائه دهد، میتواند مرواریدهای گرانبها تولید کند.
هوش مصنوعی: من از پایان تلاشها و خواستههای خود چیزی نمیدانم، اما این را میدانم که مثل شعلهای که بالا میرود، در نهایت به خاکستر تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: دوست داشتن همانند یک آیینه است که تمام وجود من را نشان میدهد. اگر وارد بحث شوم، کلامم مانند جوهر گرانبهاست.
هوش مصنوعی: این موضوع پیچیده جز با کمک تو حل نخواهد شد. هیچ کس نمیتواند به راز دل من پی ببرد، مگر اینکه تو را بشناسد.
هوش مصنوعی: عشق در درونم به شدت احساس میشود و مانند تودهای گداخته مرا تسخیر کرده است. صدای نعرهی شیر، این دنیای پر آشوب را به تلاطم در میآورد و رهبری این آتش، حقیقت و قدرتی خاص است.
هوش مصنوعی: اگر من امکان پرواز نداشته باشم، دیگر چرا به خودم اجازه بدهم که به عنوان یک پرنده رنگی تعبیر شوم؟ زیرا در عمق وجودم، شکسته و آسیبدیدهام و تنها چهرهام، بال و پر من است.
هوش مصنوعی: مانند شبنم که در تلهی چمن نشسته است، پرندهی ما از دیدن آب و دانه بهرهمند میشود و این بهرهمندی برایش ارزشمند است.
هوش مصنوعی: فقر و بیپولی به راحتی در دنیا به دست نمیآید و ارزش انسان به نسبت جایگاه اجتماعیاش نیست. اگر انسان خود را بشناسد و به ارزش وجودیاش آگاه باشد، مثل یک گوهر قیمتی است که باید به آن احترام گذاشت.
هوش مصنوعی: هرجا که بروم، دل و احساسات من به سوی محبوب من است و برای من مهم نیست که به چه جایی میروم، چون عشق او در هر حال کنار من خواهد بود.
هوش مصنوعی: علم و دانایی از دل پاک و صاف نشأت میگیرد، همانطور که زلفی که از جوهر اصلی باشد، خانه آیینه را تمیز و روشن میکند.
هوش مصنوعی: مرگ نمیتواند به سادگی سراغ کسانی بیاید که روحی آرام و لطیف دارند. مانند آتش یاقوت، کسانی که دل پاک و بیخیال دارند، از خطرات و غمهای این دنیا در امان هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عنبر است آن حلقه گشته زلف او یا چنبر است
چنبر است آری ولیکن چنبر اندر عنبر است
اصل او از زنگ و بر یک اصل او سیصد شکن
هر شکنجی را که بینی ز اصل او سیصد سر است
هر سری را باز سیصد بند گوناگون چنانک
[...]
شهریارا خرمی کن کاول شهریور است
با دلارامی که با هر شادئی اندر خور است
جان و دل را مونس است و با گل و با نرگس است
نوبهار مجلس است و آفتاب لشگر است
این جهان همچون صدف گشت و تو او را گوهری
[...]
ای جوانبختی که تخت بختت از کیوان براست
در فلک فرمانبر رأی تو سعد اکبر است
بر بداندیشان تو بهرام کینه گستر است
مجلس بزم ترا خورشید رخشان ساغر است
چون قدح گیری بمجلس زهره چون رامشگر است
[...]
ذرهای اندوه تو از هر دو عالم خوشتر است
هر که گوید نیست دانی کیست آن کس کافر است
کافری شادی است و آن شادی نه از اندوه تو
نی که کار او ز اندوه و ز شادی برتر است
آن کزو غافل بود دیوانهای نامحرم است
[...]
کوس شه خالی و بانک غلغلش درد سر است
هر که قانع شد به خشک و تر شه بحر و بر است
تا ز هر بادی به جنبی ، پا به دامن کش چو کوه
کادمی مشتی غبار و عمر باد صرصر است
شکرگو ، ار فقر نفست را کشد ، زیرا خلیل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.