تا نفس باقی است دردل رنگکلفت مضمراست
آب این آیینهها یکسرکدورتپرور است
فکر آسودن به شور آورده است این بحر را
در دل هر قطره جوش آرزویگوهر است
ساز آزادی همان گرد شکست آرزوست
هرقدر افسرده گردد رنگ سامان پر است
ای حباب بیخبر از لاف هستی دم مزن
صرفکم دارد نفس را آنکه آبش بر سر است
دستگاهکلفت دل نیست جز عرضکمال
چشمهٔ آیینهگر خاشاک درد جوهر است
اهل دنیا عاشق جاهند از بیدانشی
آتش سوزان به چشمکودک نادان زر است
مرگ ظالم نیست غیر از ترک سودای غرور
شعله ازگردنکشیکر بگذرد خاکستر است
راز ما صافیدلان پوشیده نتوان یافتن
هرچه دارد خانهٔ آیینه بیرون در است
می کند زاهد تلاش صحبت میخوارگان
این هیولای جنون امروز دانش پیکر است
درطلسم حیرت ما هیچکس را بارنیست
چشم قربانیکمینگاه خیال دیگر است
گاهگاهی گریه منع انفعالم میکند
جبههکم دارد عرق روزیکه مژگانم تر است
بیدل از حال دلکلفت نصیب ما مپرس
وای برآیینهایکان رانفس روشنگر است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به موضوعاتی چون عشق، آرزو، کمال و عواطف انسانی میپردازد. او بیان میکند که تا زمانی که زندگی وجود دارد، در دل انسانها آرزوهای ناپیدا باقی میماند. همچنین به تضاد میان ظاهرسازی و حقیقت اشاره میکند و بر این نکته تأکید میکند که ظالم تنها با ترک غرور خود میتواند به آرامش برسد. در اینجا، زاهدان و افرادی که در جستجوی علم و حقیقت هستند، مقابل عاشقان دنیا قرار میگیرند. شاعر میگوید که راز دلهای پاک را نمیتوان به سادگی فهمید و هر کسی باید با خود درونی خود مواجه شود. در نهایت، شاعر از درد و غم وجودی خود میگوید و به عواطف عمیق و پیچیده انسانی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که نفس در سینه ام هست، در دل من رنگ کلفتی نهفته است. آب این آیینهها کاملاً مملو از تاریکی و غم است.
هوش مصنوعی: این دریا که چالشهای زیادی را به همراه دارد، در دل هر قطرهاش آرزویی برای رسیدن به جواهرات و گنجهای باارزش نهفته است. هر قطره میخواهد به آرامش برسد، ولی خواستهاش او را به شور و نشاط وا میدارد.
هوش مصنوعی: آزادی به مانند شکستن آرزوها است و هر چقدر که احساس ناامیدی و یأس در ما بیشتر شود، به همان مقدار، زندگی میتواند رنگ و نظم بیشتری به خود بگیرد.
هوش مصنوعی: ای حبابی که از واقعیت وجودت بیخبری، بیدلیل از زندگیات صحبت نکن. کسی که در آبی غوطهور است، نفسش به راحتی کم میآورد.
هوش مصنوعی: تنها دلیل وجودی دل، نشان دادن زیبایی و کمال است، در حالی که درد و رنج به عنوان جوهری از خاشاک، در این میان نقش دارند.
هوش مصنوعی: افراد دنیا دوست دارند که به مقام و منزلت برسند، اما از روی نادانی به چیزهایی که مانند آتش سوزان به آنها آسیب میزند، عشق میورزند. مانند کودکی که به زردی طلا علاقهمند است، در حالی که نمیتواند خطرات آن را درک کند.
هوش مصنوعی: مرگ ظالم تنها ترک کردن خیال و توهم غرور است. همانطور که شعلهای از گردنکشی و طغیان عبور میکند، در نهایت به خاکستر تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: راز دلهای پاک و صاف را نمیتوان به راحتی فهمید. هر چیزی که رازداری در دل دارد، در خارج از آن خانهای که شبیه به آیینه است، قابل مشاهده نیست.
هوش مصنوعی: زاهد به طور جدی در تلاش است تا از صحبتهای میخوارگان دوری کند؛ اما امروز این دیوانگی به حالتی از دانش و آگاهی تبدیل شده است که شبیه به پیکر یک موجود زنده است.
هوش مصنوعی: در اثر شگفتی ما، هیچکس به چشم قربانی نگاه نمیکند؛ زیرا کمینگاه خیال چیز دیگری است.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات گریه کردن باعث میشود که نتوانم به خوبی احساساتم را بیان کنم، و به خاطر اینکه روزی که اشک در چشمانم است، نمیتوانم خودم را کامل نشان دهم.
هوش مصنوعی: حالت دلی را که مانند کلفت است، از ما نپرس. افسوس بر آینهای که نفسش روشناییبخش است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عنبر است آن حلقه گشته زلف او یا چنبر است
چنبر است آری ولیکن چنبر اندر عنبر است
اصل او از زنگ و بر یک اصل او سیصد شکن
هر شکنجی را که بینی ز اصل او سیصد سر است
هر سری را باز سیصد بند گوناگون چنانک
[...]
شهریارا خرمی کن کاول شهریور است
با دلارامی که با هر شادئی اندر خور است
جان و دل را مونس است و با گل و با نرگس است
نوبهار مجلس است و آفتاب لشگر است
این جهان همچون صدف گشت و تو او را گوهری
[...]
ای جوانبختی که تخت بختت از کیوان براست
در فلک فرمانبر رأی تو سعد اکبر است
بر بداندیشان تو بهرام کینه گستر است
مجلس بزم ترا خورشید رخشان ساغر است
چون قدح گیری بمجلس زهره چون رامشگر است
[...]
ذرهای اندوه تو از هر دو عالم خوشتر است
هر که گوید نیست دانی کیست آن کس کافر است
کافری شادی است و آن شادی نه از اندوه تو
نی که کار او ز اندوه و ز شادی برتر است
آن کزو غافل بود دیوانهای نامحرم است
[...]
کوس شه خالی و بانک غلغلش درد سر است
هر که قانع شد به خشک و تر شه بحر و بر است
تا ز هر بادی به جنبی ، پا به دامن کش چو کوه
کادمی مشتی غبار و عمر باد صرصر است
شکرگو ، ار فقر نفست را کشد ، زیرا خلیل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.