هرکجا لعل تو رنگ خنده مستانه ریخت
از خجالت آبگوهر چون میاز پیمانه ریخت
در غبار خاطر ما صد جهان عشرت گم است
آبروی گنجها در خاک این وبرانه ریخت
چرخ حاسد، تا به بیدردیکند ما را هلاک
جام زهر بیغمی درکام ما یارانه ریخت
در طلسم زندگی ماییم و عیش سوختن
کز گدز ما محبت شمع این کاشانه ریخت
حیرتی بودیم اکنون خار خار حسرتیم
صنعت عشقت زما آیینه برد وشانه ریخت
شبکه شد زاهد به فیض گردش جام آشنا
سجده جایجرعهٔ می بر زمین رندانه ریخت
نقد تاراج چمن در ریزش برگ گل است
رنگ ویرانیست چون خشت از بنای خانه ریخت
درد معشوقان به عاشق بیشتر دارد اثر
شمع تا اشکی بیفشاند پر پروانه ریخت
دوش سودای که میزد شیشهٔ اشکم به سنگ
کز مژه تا دامنم یک سر دل دیوانه ریخت
زندگانی دستگاه خواب غفلت بود و بس
چشم تا بیدارکردم گوش بر افسانه ریخت
التفات بیغرض سررشتهٔ تسخیر ماست
صید ما خواهی برون دام باید دانه ریخت
عقدهٔ دل را ز زلفش بازکردن مشکل ست
بیدل اینجا ناخن از انگشتهای شانه ریخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به احساسات عاشقانه و درد و حسرت عاشقان اشاره میکند و میگوید که عشق و زیباییهای آن مانند لعل و میباشند که بر زندگی ریخته شدهاند. هر جایی که زیبایی و عشق حضور دارد، خجالت و غم نیز وجود دارد. شاعر به وضوح از تردید و حسرتی که در دل عاشقانه وجود دارد، سخن میگوید و به چرخ حاسد و زهر بیغم اشاره میکند که زندگی را تلخ و دشوار کرده است. او از وجود محبت و شمع عشق در زندگی یاد میکند و بیان میکند که در شبها، زاهدان از مینوشند و به عشق و شوق پرداخته و سجده میکنند. در نهایت، شاعر به دشواریهای عاشقی و تنهایی اشاره میکند و میگوید که مشکلات و پیچیدگیهای عشق را نمیتوان به سادگی حل کرد. زندگی را همچون خواب غفلت توصیف کرده و از بیتوجهی به عشق و غم رنج میبرد.
هوش مصنوعی: هر جا که لبخند دلربای تو شکوفا شد، از شرم و خجالت، قطرات گوهری مانند آب، به شکل شراب از پیمانه ریخت.
هوش مصنوعی: در ذهن ما به اندازهی چندین دنیا لذت و شادی وجود دارد، اما ارزش گنجهای بزرگ در خاک و نابود شده است.
هوش مصنوعی: زوال و نابودی ما در نتیجه حسادت زمانه است، وقتی که بدون هیچ دردی به سراغ ما میآید. در حالی که شِکَر و خوشی زندگیمان به شکل جام زهر در کام ما ریخته میشود.
هوش مصنوعی: ما در دنیای زندگی گرفتار شدهایم و از لذت زندگی لذت نمیبریم. عشق ما همچون شمعی در این خانه، بیآنکه عمرش طولانی باشد، به خاموشی گراییده است.
هوش مصنوعی: ما زمانی شگفتزده و غافل بودیم، اما اکنون پر از حسرت و درد شدهایم. هنر عشق تو، ما را از خود بیخود کرده و ما را در آیینه عشق خود ریختهای.
هوش مصنوعی: وقتی شب فرا رسید، زاهد با خوشحالی و لذت به جرعهای شراب آشنا سجده کرد و به شیوهای رندانه، آن را بر زمین نهاد.
هوش مصنوعی: وقتی که برگ گل در پاییز میریزد، زیبایی و طراوت چمن از بین میرود و این نشانهای از ویرانی و افتادن یک ساختار است، مانند زمانی که خشتهای خانه از آن جدا میشوند.
هوش مصنوعی: معشوقان درد بیشتری به عاشقان میدهند، مانند شمعی که با سوختن خود، پروانه را به ریختن اشک وامیدارد.
هوش مصنوعی: شب گذشته، زمانی که احساسات در وجودم غلیان میکرد، اشکهایم همچون شیشه به سنگ میخوردند و از چشمانم جاری شدند، به گونهای که تمام دامنم پر از دل دیوانهای شد که از من ریخته بود.
هوش مصنوعی: زندگی به مانند یک وضعیت خواب و غفلت است و تنها وقتی که بیدار میشویم، میتوانیم داستانها و واقعیتهای اطراف خود را بشنویم.
هوش مصنوعی: توجه بیدلیل و بدون قصد خاصی، کلید تسلط بر ماست. اگر میخواهی ما را به دام بیندازی، باید دانهای بریزی.
هوش مصنوعی: باز کردن گرههای دل که به زلف او وابسته است، کار آسانی نیست. بیدل میگوید که انگار ناخنهای شانه از دست رفته است، شعری پر از درد و حسرت به تصویر میکشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پیش ساقی هر که آب رو درین میخانه ریخت
در دل پاک صدف چون ابر نیسان دانه ریخت
آسمان امروز با خونین دلان ناصاف نیست
لاله را در جام اول، درد در پیمانه ریخت
در گلوی شمع، اشک از تنگی جا شد گره
[...]
در دلم بگذشت و چشمم اشک بیتابانه ریخت
زاهدی را گویی از کف سبحهٔ صد دانه ریخت
خانه ام با سوختن خو کرده، گویا روزگار
رنگ این ویرانه از خاکستر پروانه ریخت
دست عقل از حلقهی آشفتگانم دور کرد
[...]
آه کامشب محتسب آب رخ میخانه ریخت
خون عشرت بر زمین بسیار بیرحمانه ریخت
تا به دام عشق او آرام گیرد مرغ دل
دیده ام از قطره های اشک آب و دانه ریخت
خون آدم ریختن بر خاک پیش خوی اوست
[...]
بسکه از طرز خرامت جلوهٔ مستانه ریخت
رنگ از روی چمن چون باده ازپیمانه ریخت
حسرت وصل تو برد آسایش از بنیاد دل
پرتوشمعت شبیخونی درین ویرانه ریخت
فکر زلفت سینهچاکان را ز بس پیچیده است
[...]
چرخ مینا رنگ هر زهری که در پیمانه ریخت
عشق او آورد و در کام من دیوانه ریخت
ریخت مرغ روح بیاندازه بر بالای هم
خط و خال او به هر جایی که دام و دانه ریخت
بس خرابی کرد چشمش با دل ما میتوان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.