شوخ بیباکیکه رنگ عیش هر کاشانه ریخت
خواست شمعی بر فروزد آتشم در خانه ریخت
فیض معنی درخور تعلیم هر بیمغز نیست
نشئه را چون باده نتوان در دل پیمانه ریخت
شد نفس از کار، اما عقدهٔ دل وانشد
اینکلید از پیچ و تاب قفل ما دندانه ریخت
ای خوش آن رندی که در خاک خرابات فنا
رنگ آسایش چو اشک از لغزش مستانه ریخت
اولین جوش بهار عشق میباشد هوس
بیخس و خاشاک نتوان رنگ آتشخانه ریخت
شب خیال پرتو حسن تو زد بر انجمن
شمع چندان آب شد کز دیدهٔ پروانه ریخت
وحشتی کردیم و جستیم از طلسم اعتبار
پرفشانی گرد ما بیرون این ویرانه ریخت
گریهٔ بلبل پی تسخیر گل بیهوده است
بهر صید طایران رنگ، نتوان دانه ریخت
بادهٔ دردی که ناموس دو عالم نشئه بود
شوخچشمیهای اشک از بازی طفلانه ریخت
سر به صحرا دادهٔ نیرنگ سودای تو ام
میتوان از مشت خاکم عالم دیوانه ریخت
گرد ناز از دامن گیسوی یار افشاندهام
از گداز من توان آبی به دست شانه ریخت
از دلم برداشت بیدل ناله مهر خامشی
اضطراب ریشه آب خلوت این دانه ریخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بررسی احساسات و تجربیات عشق و زندگی میپردازد. در ابتدا، به بیباکی و شجاعت در مواجهه با زندگی اشاره میکند و بیان میکند که شادی نمیتواند در فضاهای بیمعنا جا بگیرد. او به شکوه و زیبایی عشق اشاره میکند و میگوید که تلاش برای درک معنای عمیق زندگی، دشوار است. عشق را به بهار تعبیر میکند و از زیباییهای آن یاد میکند، همچنین به دردهای جدایی و حسرت نیز اشاره دارد. در نهایت، شاعر به تأثیرات عشق بر روح انسان و ارتباطش با طبیعت و زیباییهای آن اشاره میکند و از اضطرابها و غمهای ناشی از عشق سخن میگوید. در کل، شعر به ابراز احساسات عمیق و پیچیدگیهای عاشقانه میپردازد.
هوش مصنوعی: یک جوان شوخ و جسور که شادی و سرزندگی را به هر منزلی میآورد، تصمیم گرفت شمعی را روشن کند و آتش را در خانهاش برپا کند.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که معرفت و درک عمیق نیاز به آمادگی و هوش خاصی دارد و نمیتوان این معانی عمیق را به کسانی که درک و فهم کافی ندارند، آموزش داد. به همین شکل که نمیتوان نوشیدنی را در دل یک جام قرار داد، اگر آن جام مناسب نباشد.
هوش مصنوعی: نفس از کار افتاد، ولی دل هنوز آرام نگرفت. این کلید که ما داریم، به خاطر پیچ و تاب قفل، دندانههایش خراب شده است.
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که در دیار خرابات و معاصی، آرامش را چون اشکی که به خاطر وجود هیجان و مستی میریزد، آزادی و آسایش را تجربه کند.
هوش مصنوعی: عشق در آغاز بهار مانند یک جوش و شور است و هیچ چیز اضافی و ناخواسته نمیتواند بر آتش آن عشق تاثیر بگذارد یا آن را تغییر دهد.
هوش مصنوعی: شب، فکر و خیال زیبایی تو در جمع روشنایی تابید و شمعها به اندازهای آب شدند که از اشک پروانهها روی زمین ریخت.
هوش مصنوعی: ما از ترس و وحشت به جستجوی راهی پرداختیم تا از طلسم و محدودیتهای دور و بر خود رها شویم و این ویرانی را کنار بزنیم.
هوش مصنوعی: گریه و ناله بلبل برای تسخیر گل بیفایده است و برای گرفتن پرندگان رنگی، نمیتوان دانهای روی زمین پاشید.
هوش مصنوعی: این بادهای که در من احساس درد و رنجی عمیق میآفریند، همانند زیبایی و جذابیت دو جهان است. اشکهای من که به خاطر این احساس، شبیه شوخی و بازیهای کودکانه به نظر میرسند، از چشمانم میریزند.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق به تو از دنیا فاصله گرفتهام و اگر بخواهم میتوانم از ذرات خاکم جهانی دیوانه و شگفتانگیز بسازم.
هوش مصنوعی: من از زیبایی و ناز دامن گیسوی معشوقهام غرق در عشق و شوق شدهام و از شدت احساس، نمیتوانم آرامش داشته باشم.
هوش مصنوعی: بیدل از دل من صدای دلشکستگی را برداشت و آرامش عشق را در درون من نابود کرد. اضطراب و سردرگمی مانند ریشهای در آب، در فضایی خلوت و تنها، این احساسات را برانگیخت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پیش ساقی هر که آب رو درین میخانه ریخت
در دل پاک صدف چون ابر نیسان دانه ریخت
آسمان امروز با خونین دلان ناصاف نیست
لاله را در جام اول، درد در پیمانه ریخت
در گلوی شمع، اشک از تنگی جا شد گره
[...]
در دلم بگذشت و چشمم اشک بیتابانه ریخت
زاهدی را گویی از کف سبحهٔ صد دانه ریخت
خانه ام با سوختن خو کرده، گویا روزگار
رنگ این ویرانه از خاکستر پروانه ریخت
دست عقل از حلقهی آشفتگانم دور کرد
[...]
آه کامشب محتسب آب رخ میخانه ریخت
خون عشرت بر زمین بسیار بیرحمانه ریخت
تا به دام عشق او آرام گیرد مرغ دل
دیده ام از قطره های اشک آب و دانه ریخت
خون آدم ریختن بر خاک پیش خوی اوست
[...]
بسکه از طرز خرامت جلوهٔ مستانه ریخت
رنگ از روی چمن چون باده ازپیمانه ریخت
حسرت وصل تو برد آسایش از بنیاد دل
پرتوشمعت شبیخونی درین ویرانه ریخت
فکر زلفت سینهچاکان را ز بس پیچیده است
[...]
چرخ مینا رنگ هر زهری که در پیمانه ریخت
عشق او آورد و در کام من دیوانه ریخت
ریخت مرغ روح بیاندازه بر بالای هم
خط و خال او به هر جایی که دام و دانه ریخت
بس خرابی کرد چشمش با دل ما میتوان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.