نفس آشفته میدارد چو گل جمعیت ما را
پریشان مینویسد کلک موج احوال دریا را
در این وادی که میباید گذشت از هرچه پیش آید
خوش آن رهرو که در دامان دی پیچید فردا را
ز درد مطلب نایاب تا کی گریه سر کردن
تمنا آخر از خجلت عرق کرد اشک رسوا را
به این فرصت مشو شیرازهبند نسخهٔ هستی
سحر هم در عدم خواهد فراهم کرد اجزا را
گداز درد الفت فیض اکسیر دگر دارد
ز خون گشتن توان در دل گرفتن جمله اعضا را
یه جای ناله میخیزد غبار خاکسارانت
صدا گردیست یکسر ساغر نقش قدمها را
به آگاهی چه امکانست گردد جمع خودداری
که با هر موج میباید گذشت از خویش دریا را
در این گلشن چو گل یک پر زدن رخصت نمیباشد
مگر از رنگ یابی نسخه بالافشانی ما را
فلک تکلیف جاهت گر کند فال حماقت زن
که غیر از گاو نتواند کشیدن بار دنیا را
چرا مجنون ما را در پریشانی وطن نبود
که از چشم غزالان خانهبردوش است صحرا را
نزاکتهاست در آغوش میناخانهٔ حیرت
مژه بر هم مزن تا نشکنی رنگ تماشا را
سیهروزی فروغ تیرهبختان بس بود بیدل
ز دود خویش باشد سرمه چشم داغ دلها را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حالاتی از درونیات انسانی و زندگی میپردازد. شاعر از احساسات آشفته و نا آرامیهای زندگی صحبت میکند و به پیچیدگیها و چالشهای آن اشاره دارد. او بر لزوم گذر از موانع و مشکلات تأکید میکند و به فردی که در این مسیر استقامت میکند، ارج مینهد. همچنین، شاعر به تلاش برای یافتههای نایاب و اشکهای ناشی از خجلت اشاره میکند. در نهایت، او بر نقش تقدیر و سرنوشت در زندگی تأکید کرده و از سوگواری و غم به دلیل بیدل بودن و مشکلات موجود سخن میگوید. به طور کلی، این شعر به بررسی تضادهای زندگی، تلاش برای زیبایی و تداوم در مواجهه با سختیها میپردازد.
هوش مصنوعی: نفسی که ناآرام است، مانند گلی که در جمع دوستان و نزدیکانش، ما را دچار آشفتگی میکند و قلمی که صورت حال دریا را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: در این مسیر، کسی که با آرامش از هر چیزی که سر راهش قرار میگیرد عبور کند، برنده است. زیرا او میتواند آینده را با تدبیر به دست بگیرد.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر احساس عمیق درد و اندوهی است که باعث شده فردی به طور مداوم گریه کند. او از این وضعیت به شدت خجالتزده است و اشکهایش حتی به او حس رسوایی میدهد. در نهایت، فرد به دنبال راهی برای آرام شدن است، اما نمیداند برای این درد چه زمانی پایان خواهد یافت.
هوش مصنوعی: به این فرصت اطمینان نکن که رشتههای زندگی را به هم متصل میکند؛ حقیقت این است که حتی در لحظات عدم و عدم وجود، جزءهای هستی میتوانند با مدد سحر به هم پیوند بخورند.
هوش مصنوعی: عشق و درد ناشی از آن به مانند یک داروی شفابخش عمل میکند، زیرا در اثر عشق، تمام وجود انسان دگرگون میشود و او از دل خود میتواند همه اجزا و احساساتش را در یکجا جمع کند.
هوش مصنوعی: در جایی صدای نالهای به گوش میرسد، انگار غبار خاکی که به یاد توست، به دور ساغر (جام) پراکنده شده و نشان قدمهای تو را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که انسان به خود آگاهی برسد، در حالی که باید از هویت خود در برابر هر تغییر و چالش بیرونی عبور کند، همچون دریا که باید با هر موجی پیش برود؟
هوش مصنوعی: در این باغ زیبا، برای پرواز کردن مانند گل، اجازهای نیست، مگر اینکه به رنگآمیزی و زیبایی خود بپردازیم تا بتوانیم پرواز کنیم و جلوهگر شویم.
هوش مصنوعی: اگر آسمان (سرنوشت) بر تو امتحانی بگذارد، احمقانه عمل نکن؛ زیرا جز گاو، هیچ کس نمیتواند بار سنگین زندگی را به دوش بکشد.
هوش مصنوعی: چرا مجنون در آشفتهحالی وطن نیست که چشمان زیبای غزالها، صحرا را از مسیر خود دور کرده است؟
هوش مصنوعی: در محیط هنری و زیباییشناختی میناخانه، جایی که همه چیز به شگفتی و لطافت وابسته است، باید به آرامی و با احتیاط رفتار کرد. اگر لحظهای بیاحتیاطی کنی و حواسپرت باشی، ممکن است زیبایی و جذابیت لحظه را از دست بدهی.
هوش مصنوعی: افراد بدشانس به اندازه کافی در زندگی مشکلات و سختیها را تجربه کردهاند. بیدل از رنج و درد درونی خود، مادهای برای تزیین چشمانش میسازد که نشاندهنده آتش دلهای سوخته و رنجیده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
زر افشانید بر پیلان جرسهای مدارا را
برآرید آن فریدون فر درفش چرخ بالا را
زمین از سنبل و سوسن شده پر عنبر سارا
ز گلنار و گل و خیری شده یاقوت گون خارا
زهی از امر و نهی تو نظامی دین دنیا را
خهی ! از حل و عقد تو قوامی مجد علیا را
ثبات هضم تو داده سکون میدان عغبر را
نظام تو کرده روان ایوان خضرا را
کف تو شاه راهی در سخا بسیار و اندک را
[...]
ایا نور رخ موسی مکن اعمی صفورا را
چنین عشقی نهادستی به نورش چشم بینا را
منم ای برق رام تو برای صید و دام تو
گهی بر رکن بام تو گهی بگرفته صحرا را
چه داند دام بیچاره فریب مرغ آواره
[...]
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را
علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را
گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.