گنجور

 
بیدل دهلوی

پرتو حسن تو هرجا شد نقاب افکن در آب

گشت از هر موج ‌شمع حسرتی روشن درآب

صاف‌دل را شرم تعلیم خموشی می‌کند

ناید ازموج گهر جز لب به هم بستن درآب

در محیط‌عمرجان را رهزنی جزجسم نیست

غرقه را پیراهن خود بس بود دشمن در آب

محرمان وصل در خشکی نفس دزدیده‌اند

خار ماهی را نباشد سبز گردیدن در آب

صد تپش دربار دارد خجلت وضع غرور

موج نبض بیقرار است از رگ گردن در آب

صحبت رو آشنایان سر به سر آلودگی‌ست

آینه از عکس مردم می‌کشد دامن درآب

تا توان در شعله‌کردن ریشهٔ دود سپند

چون ‌حباب از تخم ‌ما سهل است بالیدن در آب

انفعال خودنمایی از سبک‌مغزان مخواه

هر خس و خاشاک نتواند فرو رفتن در آب

بوالهوس در مجلس می می‌شود طاووس مست

رنگهای مختلف می‌جوشد ز روغن در آب

خصم سرکش را فنا ساز از ملایم‌طینتی

آتش سوزان ندارد چاره جز مردن در آب

طبع روشن نیست بی‌وحشت ز اوضاع سپهر

صورت دام است بیدل عکس پرویزن درآب

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

سوز عاشق کم نگردد از فرو رفتن در آب

این شرر چون دیده ماهی بود روشن در آب

نیست امید رهایی زین سپهر آبگون

حلقه دام است اگر پیدا شود روزن در آب

چون حباب از سر دهد سامان کلاه خویش را

[...]

بیدل دهلوی

سایه اندازد اگر بخت سیاه من در آب

فلس ماهی دیدهٔ آهوکند خرمن در آب

هر نگه در دیدهٔ من ناله‌است اما چه سود

حلقهٔ زنجیر نومید است از شیون درآب

کی توانم در دل سنگین خوبان جاکنم

[...]

طغرل احراری

می‌نماید بر لب جو عکس ماه من در آب

می‌توان از ماه تا ماهی همه بودن در آب

نیست سودی سفله را از صحبت روشندلان

سخت رسر، می‌شود آید اگر آهن در آب!

گفت زاهد خویش را در خواب دیدم در برش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه