زهی چون گل به یاد چیدن از شوق تو دامانها
چو صبح آوارهٔ چاک تمنایت گریبانها
ز محفل رفتگان در خاک هم دارند سامانها
مشو غافل ز موسیقار خاموشی نیستانها
ز چشمم چون نگه بگذشتی و از زخم محرومی
جدایی ماند چون خمیازه در آغوش مژگانها
در آن محفل که رسوایی دهد کام دل عاشق
چو گل دامان مقصد جوشد از چاک گریبانها
به فکر تازهگویان گر خیالم پرتو اندازد
پر طاووس گردد جدول اوراق دیوانها
در آن وادی که گرد وحشتم بر خویش میبالد
رم هر ذره گیرد در بغل چندین بیابانها
به اوج همتم افزود پستیهای عجز آخر
که در خورد شکست خود بود معراج دامانها
چه شد گر تنگ شد بر بسملم جولانگه هستی
در آغوش پسر وامانده دارم طرح میدانها
به چندین حسرت از وضع خموش دل نیام ایمن
که این یک قطره خون در خود فروبردهست توفانها
چنین کز شوق نیرنگ خیالت میروم از خود
توان کردن ز رنگ رفتهام طرح گلستانها
دل وارسته با کون و مکان الفت نبست آخر
نشست این مصرع از برجستگی بیرون دیوانها
به روی چهرهٔ بیمطلبی گر چشم بگشایی
دو عالم از ره نظاره بریزد چو مژگانها
ز عشق شعلهخو برخاست دود از خرمن امکان
تب این شیر آتش ریخت بیدل در نیستانها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عواطف عمیق عاشقانه و درد جدایی میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویری زیبا و نمادین احساس شوق و حسرت را در دل خود بازگو میکند. او از زیباییهای عشق و خاطرات شیرین میگوید و در عین حال، از غم و درد جدایی و فقدان نیز شکایت دارد. نگاه شاعر به عواطف انسانی، تنهایی و تلاش برای درک این احساسات عمیق است. او با ارجاع به طبیعت و عناصر مختلف، نشان میدهد که عشق چگونه میتواند روح انسان را درگیر کند و او را از خود دور سازد. در نهایت، شعر به تأمل در عمق وجودی و تناقضهای زندگی میپردازد و از عشق به عنوان نیرویی خلاق و ویرانگر یاد میکند.
هوش مصنوعی: به چه زیبایی یاد تو را در دلم مانند گلی چیدهام و از شوق تو، دامانها و گریبانهایم همچون سپیدهدمی آواره و برشکسته از آرزوهای توست.
هوش مصنوعی: از جمعیت مردگان در زیر خاک، همچنان نغمهها و آوازها وجود دارد. غافل نباش از سازندگان این نغمههای خاموش در دشتها و جنگلها.
هوش مصنوعی: وقتی به چشمانم نگاه کردی و از درد جدایی که در دل دارم گذشتی، حس میکنم مثل خمیازهای که در آغوش پلکهایم مانده، این احساس هنوز با من است.
هوش مصنوعی: در آن جمعیتی که برای عاشق باعث رسوایی میشود، دل پر از آرزو مانند گلی درخشان است و خوشبختی از درز لباسها و چاک گریبانها به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: اگر به اندیشه و سخنان نوآوران توجه کنم و آنها را بررسی کنم، افکار و آثارم همچون پرهای طاووس زیبا و چشمنواز خواهد شد.
هوش مصنوعی: در آن سرزمین که من از ترس بر خود میافزایم، هر ذرهاش از بیابانهای فراوان در آغوش میگیرد.
هوش مصنوعی: عجز و ناتوانی باعث شد که من بیشتر به تلاش و کوشش سمت بزنم، زیرا در نهایت فهمیدم که شکست من ناشی از ضعف خودم بوده و این موضوع مرا به اوج بلندپروازیام رسانده است.
هوش مصنوعی: چه اتفاقی افتاده که اگر فضای زندگیام محدودتر شده، در عین حال در کنار جوانی که بیسرپرست مانده، همچنان در تلاش برای ابداع و طراحی دنیایی نوین هستم؟
هوش مصنوعی: من از حسرتهای زیادی در دل خموش خود رنج میبرم و نمیتوانم به راحتی از آنها فاصله بگیرم؛ چرا که این یک قطره خون که در دل دارم، توفانهای مختلفی را به همراه خودش دارد.
هوش مصنوعی: از شدت شوق و نیرنگ خیالت، خود را فراموش کردهام و از رنگ و شکل واقعی خود فاصله گرفتهام، به گونهای که گویی در طرح گلستانها غرق شدهام.
هوش مصنوعی: دل آزاده و رها به چیزهای مادی و دنیوی علاقهمند نیست. در نهایت، این موضوع باعث شده که شکوه و اهمیت این شعر از دیگر آثار ادبی بیشتر نمایان شود.
هوش مصنوعی: اگر چشمانت را به روی چهرهٔ کسی که بیهدف است باز کنی، دو جهان از زیبایی و فریبندگی او به چشم خواهد آمد، مانند اشکهایی که از مژگان فرو میریزند.
هوش مصنوعی: از عشق، آتش شعلهور شده و دود از کشتزار وجود برمیخیزد. این تب و تابی که از آتش میجوشد، مانند شیرهای است که به داخل نیستانها سرایت میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حکیمان را چه میگویند چرخ پیر و دورانها
به سیر اندر ز حکمت بر زبان مهر و آبانها
خزان گوید به سرماها همین دستان دی و بهمن
که گویدشان همی بیشک به گرماها حزیرانها
به قول چرخ گردان بر زبان باد نوروزی
[...]
اگر نه مدِّ بسمالله بودی تاجِ عنوانها
نگشتی تا قیامت نو خط شیرازه دیوانها
نه تنها کعبه صحراییست دارد کعبهٔ دل هم
به گرد خویشتن از وسعت مشرب بیابانها
به فکر نیستی هرگز نمیافتند مغروران
[...]
به تنگ آمد دل، از خودسازی این باغ و بستانها
دگر دست من است و، دامن پاک بیابانها
ز دست درد مجنونمشربان را در بیابانها
به دامن میرسد مانند گل چاک گریبانها
مبادا خار خواهش دامن دل را به چنگ آرد
در این گلشن به رنگ غنچه جمع آرید دامانها
چرا شیرین نباشد گفتگوی شکرین لعلی
[...]
چو تر هرگز نگردید، از می وصل تو دامانها
ز مخموری بود خمیازهای، چاک گریبانها
خیال توبه، نقشی بود بر آب فراموشی
در آن عهدی که با پیمانه میبستیم پیمانها
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.