گنجور

 
اهلی شیرازی

از بس که خورم بر جگر از طعنه سنان‌ها

خون شد جگر ریش من از زخم زبان‌ها

دانی که چه بس تیر نهان خورده‌ام از تو

پیش آی که تا باز دهم با تو نشان‌ها

من با تو چه گویم که زمانی که تو آیی

بی‌خود شوم از شوق وصال تو زمان‌ها

آن چشم و چراغی که به بالین تو تا روز

سوزد همه شب شمع‌صفت رشته جان‌ها

مرغ دلم از جای شد آن لحظه که از ناز

ابروی بلند تو برآورد کمان‌ها

شاهان همه رندان در میکده گشتند

یعنی که چنین‌ها شود از عشق چنان‌ها

امروز عیان شد که نداری سر اهلی

بیچاره غلط داشت به مهر تو گمان‌ها

 
 
 
گلها برای اندروید
ابن حسام خوسفی

ای نام تو در هر دهنی ورد زبان‌ها

اندر حجب از درک یقین تو گمان‌ها

هر ذرهٔ اشبا که بر او نقش وجودی‌ست

تسبیح تو گویند به انواع لسان‌ها

آیات تو بر دفتر ایام [و] لیالی

[...]

اسیری لاهیجی

ای عشق تو آتش زده در خرمن جان‌ها

وز سوز غمت سوخته دل‌ها و روان‌ها

خون شد دل عشاق ز دست الم عشق

شرح غم عشق تو برونست ز بیان‌ها

از شوق جمال تو دل چرخ پرآتش

[...]

فصیحی هروی

ای شانه‌کش طره نعت تو زبانها

وی دانه‌کش خرمن مدح تو بیانها

صائب

کم نیست جگرداری پیران ز جوان‌ها

کار دم شمشیر کند پشت کمان‌ها

مفتاح نهانخانه اسرار، خموشی است

تا چند بگردی چو زبان گرد دهان‌ها؟

گویایی جان‌هاست به گفتار تو موقوف

[...]

غنی کشمیری

امروز منم شهرهٔ عالم ز نحیفی

عمریست که از ضعف فتادم به زبان ها

گو یار مخوان نامه ی ما را که خود از شوق

آید به سخن صفحه چو اوراق زبان ها

کج را به تکلف نتوان راست نمودن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه