گنجور

 
بیدل دهلوی

ز برق این تحیر آب شد آیینهٔ دل‌ها

که ره تا محمل لیلی‌ست بیرون‌گرد محمل‌ها

کجا راحت‌، چه آسودن که از نایابی مطلب

به پای جستجو چون آبله خون گشت منزل‌ها

چه دنیا و چه عقبا، سد را‌ه تست ای غافل

بیا بگذر که از بهر گذشتن‌هاست حایل‌ها

درین مزرع چه لازم خرمن‌آرای هوس بودن

دلی باید به دست آری همین تخم است حاصل‌ها

به دشت انتظارت از بیاض چشم مشتاقان

سفیدی کرد آخر راه از خود رفتن دل‌ها

دماغی می‌رسانم از شکست شیشهٔ رنگی

به خون رفته پرواز دگر دارند بسمل‌ها

ز پاس آبروی احتیاج ما مشو غافل

به بازار کرم گوهرفروشانند سایل‌ها

ندارد صید حسن از دامگاه عشق‌، آزادی

همان یک حلقهٔ آغوش مجنون است محمل‌ها

ما و من اثبات حق در گوش می‌آید

نوای طرفه‌ای دارد شکست رنگ باطل‌ها

خزان گلشن امکان بهار واجبی دارد

تراوش می‌‌کند حق از شکست رنگ باطل‌ها

زبان شمع فهمیدم‌، ندارد غیر ازین حرفی

که گر در خود توان آتش زدن مفت است محفل‌ها

تسلسل اینقدر در دور بی‌ربطی نمی‌باشد

گرو از سبحه برد امروز برهم خوردن دل‌ها

کنار عافیت گم بود در بحر طلب بیدل

شکست از موج ما گل کرد بیرون ریخت ساحل‌ها

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حافظ

اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها

که عشق آسان نُمود اوّل ولی افتاد مشکل‌ها

به بویِ نافه‌ای کآخر صبا زان طُرّه بُگشاید

ز تابِ جَعدِ مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها

مرا در منزلِ جانان چه امنِ عیش، چون هر دَم

[...]

ابن حسام خوسفی

به امیدی که بگشاید ز لعل یار مشکل‌ها

خیال آن لب میگون چه خون افتاده در دل‌ها

مخسب ای دیده چون نرگس به خوش‌خوابی و مخموری

که شب‌خیزان همه رفتند و بربستند محمل‌ها

دلا در دامن پیر مغان زن دست و همت خواه

[...]

امیر شاهی

بیا ای از خط سبزت هزاران داغ بر دل‌ها

مرو کز اشک مشتاقان به خون آغشته منزل‌ها

به تقصیر وفا عیبم مکن، کز آب چشم من

هنوز اندر رهت تخم وفا می‌روید از گل‌ها

گر از گردون ملالی باشدت، بر عشق املا کن

[...]

جامی

تجلی الراح من کاس تصفی الروح فاقبلها

که می بخشد صفای می فروغ خلوت دل‌ها

انلنی جرعة منها ارحنی ساعة عنی

که ماند از ظلمت هستی درون پرده مشکل‌ها

به جان شو ساکن کعبه بیابان چند پیمایی

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
امیرعلیشیر نوایی

رُموز العشق کانت مشکلا بالکاس حللها

که آن یاقوت محلولت نماید حل مشکل‌ها

سوی دیر مغان بخرام تا بینی دوصد محفل

سراسر ز آفتاب می فروزان شمع محفل‌ها

دل و می هردو روشن شد نمی‌دانم که تاب می

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه