قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۲ - در عذر نارفتن عیادت و مدح صدر معظم مجدالدین ابوالحسن عمرانی
ای بر سر کتاب ترا منصب شاهی
منشی فلک داده بر این قول گواهی
جاه تو و اقطاع جهان یوسف و زندان
ذات تو و تجویف فلک یونس و ماهی
ناخورده مسیر قلمت وهن توقف
نادیده نظام سخنت ننگ تناهی
نفس تو نفیس است در آن مرتبه کو هست
بل نسخهٔ ماهیت اشیاست کماهی
زلف خط مشکین تو یک حلقه ندارد
بیرایحهٔ خاصه ز اسرار الهی
با جذبهٔ نوک قلم کاهربایت
پذرفته هیولای سخن صورت کاهی
چون رایت سلطان ضمیر تو بجنبد
تقدیر براند به اثر بر چو سپاهی
خصم ار به کمال تو تبشه نکند به
خضرای دمن میچهکند مهر گیاهی
معلوم شد از عارضهٔ تو که کسی نیست
بر چرخ سراسیمه مگر مخطی و ساهی
خوش باش که سیاره بر احرار نهد بند
یاد آر ز سیاره و از یوسف چاهی
گفتی که مرا رشته چو در جنس تکسر
گم کرد سر رشتهٔ صحبت ز تباهی
بودند بر من همه اصحاب مناصب
وز جنس شما تا که به اصحاب ملاهی
الا تو و دانی که زیانیت نبودی
از پرسش من بنده نه مالی و نه جاهی
بالله که به جان خدمت میمون تو خواهم
وز لطف تو دانم که مرا نیز تو خواهی
لیکن ز وجود و عدم من چه گشاید
گر باشم و گر نه نه فزایی و نه کاهی
ای رای تو آن روز که از غیرت او صبح
هر روز ز نو جامه بدرد ز پگاهی
من چون رسم اندر شب حرمان به تو آخر
تا ضد سپیدی بود ای خواجه سیاهی
تا از ستم انصاف پناهیست چنان باد
حال تو که در عمر به غیری نه پناهی
لایق به کمال تو همین دید که تا حشر
کی بر سر کتاب ترا منصب شاهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تمجید از مقام و شخصیت فردی میپردازد که ظاهراً به نوعی از علم و ادبیات برخوردار است. او با استفاده از تمثیلها و صنایع ادبی، این فرد را به عنوان کسی میشناسد که در درون خود ثروتی از دانش و زیبایی دارد. شاعر به کمالات و فضیلتهای او اشاره میکند و میگوید که هیچکس به اندازه او شایسته این مقام نیست. او همچنین به مقایسههای زیبایی از شخصیتهای تاریخی نظیر یوسف و یونس اشاره میکند تا عظمت این فرد را بیشتر نمایان کند. در نهایت، شاعر از وجود و عدم خود و تأثیرات آن بر این فرد میگوید و از توانایی او در فهم حقایق عمیق زندگی یاد میکند.
هوش مصنوعی: ای کسی که بر سر کتاب، مقام شاهی به تو داده شده، فلک (آسمان) بر این سخن شاهد است.
هوش مصنوعی: تو مقام و مرتبهای داری که در دنیا نظیر آن یافت نمیشود، مانند یوسف که در اوج جلال و مرتبت بود، ولی به زندان افتاد. همچنین، مانند یونس که در دل ماهی گرفتار شد و در عین حال، در آسمان نوری خاص داری.
هوش مصنوعی: دست نزن به مسیر نوشتهات و همچنین نایست، زیرا که در این توقف، نقص و ضعف کلامت نمایان میشود و این برای تو عیب بزرگی است.
هوش مصنوعی: نفس تو در آن جایگاه ارزشمند است که در واقع نمایانگر حقیقت وجودی توست، همانطور که ماهیت به ماهیت مربوط میشود.
هوش مصنوعی: زلف های زیبای تو به شکل و ظاهری خاص و منحصر به فرد نیستند، زیرا بدون عطر و رایحه خاصی، از رازهای الهی بهرهمند نیستند.
هوش مصنوعی: با قدرت و هنرمندی نوک قلم، سخن به شکل و ظاهری جذاب و زیبا درآمده و مانند کاههای نرم و لطیف تراشیده شده است.
هوش مصنوعی: وقتی پرچم وجود تو به حرکت درآید، سرنوشت به تأثیر آن، مانند سپاهی به پیش میرود.
هوش مصنوعی: اگر دشمن نیز نتواند به کمال و شایستگی تو آسیب بزند، پس مانند گیاهان در باغ چه میتواند بکند؟
هوش مصنوعی: از نشانههای تو روشن شد که در میان مردم، تنها گمراهان و خطاکاران هستند که در برابر چرخ روزگار گیج و سردرگم میشوند.
هوش مصنوعی: به خوشی بگذران زندگیات را، چرا که روزگار محدودیتهایی بر آزادگان تحمیل میکند. به یاد داشته باش که این دنیای پر از دغدغه و همچنین داستان یوسف، درسهایی از صبر و امید را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: فرمودی که من مانند رشتهای در دنیای تنوع گم شدم و از ادامهی گفتگو به خاطر نابودی دور شدم.
هوش مصنوعی: همه افرادی که در جایگاههای مختلف بودند، از نوع شما بودند تا به افرادی که در سرگرمیها و خوشگذرانیها مشغول بودند، تبدیل شوند.
هوش مصنوعی: ای تو! خوب میدانی که پرسش من هیچ زیانی به تو نمیزند، زیرا من نه ثروتی دارم و نه مقامی.
هوش مصنوعی: به جانم قسم که برای خدمت به تو، میمونم را فدای تو میکنم و از محبت تو مطمئنم که تو هم مرا خواهی خواست.
هوش مصنوعی: اما وجود و عدم من چه فایدهای دارد؟ اگر باشم یا نباشم، نه چیزی بر آن افزوده میشود و نه چیزی کم میشود.
هوش مصنوعی: ای فکر تو، آن روزی که به خاطر غیرت او، هر روز صبح، جامهاش از صبحگاهان تازه و پرچین میشود.
هوش مصنوعی: من در شب ناامیدی به تو میرسم، هرچند که انتظار روشنی را دارم، ای آقا، که تو مانند سیاهی هستی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که از ظلم و ستم پشتیبانی وجود دارد، حال تو به گونهای است که در زندگیات به هیچ کسی جز خودت پناهی نداری.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش کمال و زیبایی معشوق میپردازد و به انتظار رسیدن لحظهای اشاره دارد که تا قیامت، هیچ کس به اندازهی او شایستهی مقام و منزلت نباشد. شاعر به طور غیرمستقیم به لزوم درک عمیق و ارزشهای درون معشوق اشاره میکند و اینکه در مقایسه با سایرین، او از همه بالاتر و برجستهتر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بر همه میران جهان یافته شاهی
می خور، که بد اندیش چنان شد که تو خواهی
می خواه، که بدخواه به کام دل تو گشت
وز بخت بد اندیش تو آورد تباهی
شد روزه و تسبیح و تراویح به یک جای
[...]
ای ماه سیه پوش تو روشن شده ماهی
هم شمع سرای من و هم پشت سپاهی
از قامت و قدّ تو برد سرو بلندی
وز حلقۀ زلف تو برد قیر سیاهی
جانم به صلاح آید از آن نوش لب تو
[...]
ای بر صفت یوسفیت حسن گواهی
ماننده یوسف شده در غربت شاهی
حسن تو ترا بی بخبری برده به تختی
مهر تو مرا بی گنهی کرده به چاهی
از لعل تو یک خنده و از عقل جهانی
[...]
رخ باز نهادم به سماوات الهی
تا بر سر گردون بزنم نوبت شاهی
رخت و خر خود را همه بگذاشتم اینجا
چون یار مسیحم، بسم این چهرهٔ کاهی
از من مطلب مهر خود، ای شاهد دنیا
[...]
ای ریخته سودای تو خون دل ما را
بی هیچ گناهی
بنواز دمی خسته شمشیر جفا را
یارا به نگاهی
باد سحر از روضه رضوان خبر آورد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.