عمریست همچو مژگان از درد ناتوانی
دامن فشاندن من دارد جگر فشانی
واماندهٔ ادب را سرمایهٔ طلبکو
خاک است و آب گوهر در عالم روانی
فریاد کز توهم بر باد خود سری داد
مشت غبار ما را سودای آسمانی
آنجاکه بیدماغی زور آزمای عجز است
دارد نفسکشیدن تکلیف شخ کمانی
ای آفتاب تابان دلگرمیی ضرور است
بر رغم سرد طبعان مگذر ز مهربانی
از وحشت نفسها دریاب حسرت دل
بانگ جرس نهان نیست در گرد کاروانی
در عالم تعین وارستن از امل نیست
در قید رشته کاهد گوهر ز سخت جانی
پیوسته ناتوانان مقبول خاص و عامند
از بار سایه نبود بر هیچکس گرانی
همت به فکر هستی خود را گره نسازد
حیف است کیسه دوزی بر نقد رایگانی
ای نیستی علامت تا کی غم اقامت
خواهد بهباد رفتن گردی که میفشانی
دادیم نقد بینش بر باد گفتگوها
چشم تمیز ما بست گرد فسانه خوانی
بیدل بساط دل را بستم به ناله آمین
کردم به گلشن داغ از شعله باغبانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و ناتوانی شاعر پرداخته و احساساتی عمیق از ناامیدی و آرزوها را به تصویر میکشد. شاعر از ستم روزگار و خواستههای انسانی سخن میگوید و تلاش میکند که در برابر این چالشها ایستادگی کند. او به زیباییهای طبیعت و دلگرمیهایی که میتوان از آنها یافت اشاره میکند و بر اهمیت محبت و همدلی تأکید میورزد. در نهایت، شاعر به این نکته میرسد که ناتوانیها و آرزوهای ناتمام بخشی از زندگی است و باید به آنها با آگاهی و امید نگاه کرد.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که به خاطر درد ناتوانی، دلم مانند مژهها میلرزد و مجبورم که از این وضعیت رنج ببینم.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که افرادی که از نظر ادبی ناتوان هستند، برای رسیدن به خواستههای خود به چیزی جز خاک و آب، یعنی به چیزهای ابتدایی و ساده نیازی ندارند. در عوض، در جهان چیزی با ارزش و با کیفیت مانند گوهر وجود دارد که در حال جریان است. در واقع، این به نوعی به این موضوع اشاره دارد که با تلاش و جستجو میتوان به نکات ارزنده و زیبا دست یافت.
هوش مصنوعی: فریادی که ناشی از تصور و خیال است، به سرعت از بین میرود و ما را با آرزوهای آسمانی و آرمانهای بلند پروازانه مشغول میسازد.
هوش مصنوعی: در جایی که شجاعت و بیپروایی به سراغ انسان میآید، نفسکشیدن در شرایط دشوار و محدودیتهای طبیعی برای او به یک وظیفه تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: ای خورشید تابان، تو باید که همیشه دلگرمی بدهی و از رویدادهای ناخوشایند و بیاحساسی دیگران غافل نشوی. مهربانی و محبت خود را فراموش نکن.
هوش مصنوعی: از ترس و وحشت حاصل از تنهایی یا اضطراب، احساس دلتنگی و آرزو را درک کن. صدای جرس که خبر از حرکت کاروان میدهد، در واقع نمیتواند از این احساس نهان در دل ما پنهان باشد.
هوش مصنوعی: در دنیای مشخص و تعیینشده، رهایی از آرزوها و خواستهها ممکن نیست. اگر از قید و بند این دنیا رها شوی، به جای گوهری با ارزش، به چیزی بیارزش و بیجان تبدیل خواهی شد.
هوش مصنوعی: ناتوانان همیشه مورد توجه و محبت مردم عادی و خاص هستند، زیرا هیچکس تحت فشار و سنگینی بار سایهها قرار ندارد.
هوش مصنوعی: تلاش و آرزوی خود را به مسائل بیفایده و سطحی نچسبان. بهتر است که وقت و انرژیات را بر روی مواردی که به واقعیات و ارزشهای زندگیات کمک میکند، متمرکز کنی. صرف زمان برای چیزهای بیارزش، هدر دادن فرصتهای زندگی است.
هوش مصنوعی: این بیت به این مفهوم اشاره دارد که وقتی وجود و هستی ما به طور مداوم تحت تأثیر غم و اندوه باشد، نهایتاً همه چیز به سمت نابودی و فراموشی خواهد رفت. غم، همچون بادی است که گرد و غبار را به پرواز در میآورد و در نهایت نشانهای از آن باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: ما افکار و دیدگاههای خود را در گفتگوها کنار گذاشتیم و چشمان پاک و بینا به دنیای داستانها و افسانهها دوختیم.
هوش مصنوعی: من دل خود را جمع و جور کردم و با صدای ناله، از آن خواستم که به گلشن عشق بروم، جایی که آتش باغبان جانم را میسوزاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم مگر که ما را؛در دل به جای جانی
نه نه خطاست جانا جانی و زندگانی
یار گشاده زلفی دلبند شوخ چشمی
معشوق خوبروئی؛ دلدار خوش زبانی
برده سبق فراقت؛ از رنج بی نهایت
[...]
بختی نه بس مساعد یاری چنان که دانی
بس راحتی ندارم باری ز زندگانی
ای بخت نامساعد باری تو خود چه چیزی
وی یار ناموافق آخر تو با که مانی
جانی خراب کردم در آرزوی رویت
[...]
کردی نخست با ما عهدی چنان که دانی
ماند بدان که بر سر آن عهد خود نمانی
راندی به گوش اول صد فصل دلفریبم
و امروز در دو چشمم جز جوی خون نرانی
آن لابههای گرمت ز اول بسوخت جانم
[...]
ای باد روح پرور زنهار اگر توانی
امشب لطافتی کن آنجا گذر که دانی
در شو چو مهربانی در تیرگی زمانی
یابی مگر نشانی زان آب زندگانی
ره ره گذر بکویش دم دم نگر برویش
[...]
ای جان جان جانم تو جان جان جانی
بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی
پی میبرد به چیزی جانم ولی نه چیزی
تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی
بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.