افتادهام به راهت چون اشک بیروانی
مکتوب انتظارم شاید مرا بخوانی
از ساز حیرت من مضمون ناله درباب
گرد نگاه دارد فریاد ناتوانی
آنجا که عشق ریزد آیینهٔ تحیر
روشنتر از بیانها مضمون بیزبانی
یا اضطراب اشکی یا وحشت نگاهی
تاکی به رنگ مژگان پرواز آشیانی
از رفتن نفسها آثار نیست پیدا
نقش قدم ندارد صحرای زندگانی
دریای عشق و ساحل ای بیخبر چه حرفست
تا قطره دارد اینجا توفان بیکرانی
تا چند سنگ راهت باشد غبار هستی
از وحشت شرر کن نقش سبکعنانی
در عالمی که نقدش مصروف احتیاجست
ابرام میفروشی چندان که زنده مانی
تا طبع دون نسازد مغرور اختیارت
ناکردن است اولی کاری که میتوانی
بی صید دیدهٔ دام مخمور مینماید
قد دو تاست اینجا خمیازهٔ جوانی
خمخانهٔ تمنا جامی دگر ندارد
مفتست بیدماغی گر نشئه میرسانی
بیدل غبار آهی تا رنگ اوج گیرد
از چاک سینه دارم چون صبح نردبانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: بیتهای شعر درباره احساسات عمیق عشق و انتظار است. شاعر خود را در حالتی درمانده و بیپناه توصیف میکند که مانند اشکی بیجریان به دنبال معشوقش است. او به انتظار نامهای از طرف معشوقش بوده و از حسرت و دردهای ناشی از جدایی سخن میگوید. عشق و احساساتش به گونهای عمیق و گیجکننده توصیف شده که بیشتر از کلمات بیان میشود. شاعر اشاره میکند که در عالم عشق، دریا و طوفان وجود دارد و میپرسد تا چه زمانی سنگلاخهای راه عشق را باید تحمل کند. او ابراز میکند که در دنیایی که همه چیز در آن به نیازهای مادی محدود شده، چگونه باید به زندگی ادامه دهد و بر احساسات خود فائق آید. شاعر عقیده دارد که باید از مغرور شدن نسبت به اختیارات خود دوری کند و در نهایت، حسرتی عمیق و غمانگیز را در کلامش میگنجاند.
هوش مصنوعی: من به خاطر تو در حالتی هستم که مانند اشکی بیپناه به زمین افتادهام و در دل این انتظار، نامهای نوشتم شاید تو به آن توجه کنی و مرا بخوانی.
هوش مصنوعی: از نغمههای شگفتانگیز من، مضمون اندوهی به گوش میرسد که فریاد ناچاری و ضعف را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: در جایی که عشق جاری است، آینهای وجود دارد که درخشش آن از توصیفها بیشتر است و به نوعی بیانناپذیر است.
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر دو حالت احساسی است؛ یکی اضطراب و نگرانی که ممکن است باعث بروز اشک شود، و دیگری وحشت و نگرانی از نگاهی که ممکن است به سوی مژگان کسی باشد. همچنین، اشاره دارد به حس پرواز و آزادی، مانند پرندهای که دنبال آشیانهاش میگردد. در کل، این عبارت تصویری از احساسات متضاد و زیباییهای زندگی را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: دیده نمیشود که آثار رفتن نفسها در این دنیا باقی بماند و نشانی از قدمهای ما در سرزمین زندگی نیست.
هوش مصنوعی: در دریای عشق، اگر تو خبر نداری، چه ارزشی دارد صحبت کردن؟ وقتی که در اینجا، حتی یک قطره هم میتواند نشاندهندهی طوفانی بیپایان باشد.
هوش مصنوعی: تا چه زمانی باید با موانع و مشکلات در مسیرت روبهرو شوی؟ درد و رنج زندگی تو را در بر گرفته است، پس با شجاعت و آزادگی به پیش برو و از خودت یک تصویر زیبای پرواز کن.
هوش مصنوعی: در دنیایی که همه چیز به نیازها و خواستهها بستگی دارد، اگر بخواهی زندگیات را ادامه دهی، باید به قیمتها و معاملهها توجه کنی و در برابر چالشها و مشکلات استقامت کنی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که خود را به خودپسندی واگذار نکنی، نمیتوانی بر خواستههای پست نفس تسلط یابی. نخستین کار این است که از غرور و خودبینی دوری کنی.
هوش مصنوعی: در اینجا، اطراف به نظر میرسد که در حالتی غیر واقعی و خمار قرار داریم. در واقع، چون در دام عشق گرفتار شدهایم، جهان به گونهای متفاوت و خوشایند به نظر میرسد. این احساس به ما لحظهای از جوانی و سرزندگی را میبخشد، گویی همه چیز در این فضا دو برابر بزرگتر و زیباتر شده است.
هوش مصنوعی: در خانهی آرزوها، دیگر جامی برای من وجود ندارد. اگر میخواهی حال مرا خوب کنی، بیخیالی و بیمغزی را کنار بگذار.
هوش مصنوعی: من به خاطر دلی پربغض و غم، مانند غباری در آسمان به دنبال رنگ و روشنی هستم. از دل شکستهام میخواهم که به مانند صبح، امیدی جدید و تازه به وجود بیاورم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم مگر که ما را؛در دل به جای جانی
نه نه خطاست جانا جانی و زندگانی
یار گشاده زلفی دلبند شوخ چشمی
معشوق خوبروئی؛ دلدار خوش زبانی
برده سبق فراقت؛ از رنج بی نهایت
[...]
بختی نه بس مساعد یاری چنان که دانی
بس راحتی ندارم باری ز زندگانی
ای بخت نامساعد باری تو خود چه چیزی
وی یار ناموافق آخر تو با که مانی
جانی خراب کردم در آرزوی رویت
[...]
کردی نخست با ما عهدی چنان که دانی
ماند بدان که بر سر آن عهد خود نمانی
راندی به گوش اول صد فصل دلفریبم
و امروز در دو چشمم جز جوی خون نرانی
آن لابههای گرمت ز اول بسوخت جانم
[...]
ای باد روح پرور زنهار اگر توانی
امشب لطافتی کن آنجا گذر که دانی
در شو چو مهربانی در تیرگی زمانی
یابی مگر نشانی زان آب زندگانی
ره ره گذر بکویش دم دم نگر برویش
[...]
ای جان جان جانم تو جان جان جانی
بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی
پی میبرد به چیزی جانم ولی نه چیزی
تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی
بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.