چو من به دامگه عبرت او فتاده کمی
قفس شکستهٔ بی بال دانه در عدمی
نفس بهکسوت سیماب مضطرم دارد
نه آشنای راحت و، نه اتفاق رمی
مپرس از خط تسلیم مکتب نیرنگ
چو سایه صفحه سیه کردهایم بیرقمی
به صد هزار تردد درین قلمرو یاس
نیافتیم چو امید قابل ستمی
چو ابر بر عرق سعی بستهام محمل
کشد غبار من ای کاش از انفعال نمی
به خاک راه تو یعنی سر فتادهٔ من
هنوز فرصت نازیست رنجهکن قدمی
نیام به مشق خیالتکم از چراغ خموش
بلغزش مژه من هم شکستهام قلمی
عروج همتم امشب خیال قامتکیست
ز خود برآمدنی میزند به دل علمی
کجا رومکه برآرم سراز خط تسلیم
به کنج زانوم آفاق خورده است خمی
قناعتم چقدر دستگاه نعمت داشت
که سیرم از همه عالم بخوردن قسمی
درین ستمکده حیران نشستهام بیدل
چو تار ساز ضعیفی به ناله متهمی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به ابزاری از نارضایتی و ناامیدی میپردازد. او به وضعیتی دچار شده که احساس میکند در دام عبرت و ناتوانی گرفتار است. به تصویر کشیدن زندگی خود بهصورت قفس شکسته و تنهایی عمیق، بیانگر حالتی از اسارت در شرایط دشوار است. او از عدم راحتی و بیهدف بودن شکایت میکند و نشان میدهد که تلاشهایش در این دنیای بیرحم بیفایده بودهاند. با این حال، او همچنان انتظار یک تغییر و نجات را دارد و به ندا از گامها و امیدش اشاره میکند. در نهایت، شاعر حس خستگی و ناامیدی خود را در برابر دنیای سخت و نابسامان ابراز میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که من به دامگاه عبرت او افتادهام، کمی شبیه به قفس شکستهای هستم که بالی ندارد و دانهای در عالم عدم دارد.
هوش مصنوعی: من در حالتی ناپایدار و مضطرب به سر میبرم، نه کسی را میشناسم که به من آرامش بدهد و نه به جایی تصادفی میروم که بتوانم از این حال بیرون بیایم.
هوش مصنوعی: از کسی که به دسیسهها و فریبها میپردازد، نپرسید که چگونه تسلیم شده است؛ زیرا ما در سایهی این فریبها، خود را بینشان و بیقید کردهایم.
هوش مصنوعی: در این دنیایی که مملو از تغییرات و تردد است، نتوانستیم به امیدی دست پیدا کنیم که قابل تحمل باشد و از ستمی در امان باشیم.
هوش مصنوعی: من مثل ابری هستم که بر روی عرق و زحمتم قرار گرفته و تلاش و کوشش من در زیر باران باد سر میزند. ای کاش از حالت انفعال و بیتحرکی خارج شوم.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر از عشقی عمیق سخن میگوید و به محبوب خود میگوید که هنوز در خاک پای او است و به حالت خضوع و تسلیم در آمده است. او از معشوق خود میخواهد که با یک قدم، از این حالت رنجش و ستم به او خارج شود و به او ناز کند. به عبارت دیگر، او در تلاش است که توجه و محبت معشوق را جلب کند و به نوعی از او درخواست دارد که به حال او رحم کند.
هوش مصنوعی: من در دل تابناک خیال تو غرق شدهام و صدایی که از خاموشی چراغ برمیخیزد، احساس میکنم که مژههایم به لرزه درآمده و خودم نیز شکستهام.
هوش مصنوعی: Tonight, my aspirations are soaring high; who is this enchanting figure that has captivated my heart with such profound inspiration?
هوش مصنوعی: کجا بروم که بتوانم چ頭 تسلیم را از زمین برکنم؟ چون دنیا در گوشههای خود، گودالی از مشکلات و چالشها را ایجاد کرده است.
هوش مصنوعی: من از نعمتهایی که دارم چقدر راضیام، به طوری که از چیزهای دیگر در این دنیا سیر شدهام و نیازی به خوردن ندارم.
هوش مصنوعی: در این مکان پر از ظلم و ستم، من به شدت گیج و سردرگم نشستهام، مانند سازی ضعیف که فقط به خاطر نالهاش به فریاد میآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا تو جان عزیزی و یار محترمی
به هر چه حکم کنی بر وجود من حکمی
غمت مباد و گزندت مباد و درد مباد
که مونس دل و آرام جان و دفع غمی
هزار تندی و سختی بکن که سهل بود
[...]
سزد که سجده کنند، ای برهمن عجمی
همه بتانت که محراب چشم هر صنمی
در آب و آینه بینی همیشه صورت خویش
که آفتاب پرستی و بت پرستی همی
همه ولایت روی تو یاغی ست مگر
[...]
ز دلبرم که رساند نوازش قلمی
کجاست پیک صبا گر همیکند کرمی
قیاس کردم و تدبیر عقل در ره عشق
چو شبنمی است که بر بحر میکشد رقمی
بیا که خرقه من گر چه رهن میکدههاست
[...]
جمال غرة عینی رایت فی سلمی
فزاد بهجة قلبی و زال لی المی
رایت غرة وجه الحبیب، قلت: سلام
فقال لی : و علیک السلام، یابن عمی
همی دهد خبر از گل نسیم صبحدمی
ز گشت باغ میاسا به عذر بی درمی
به دست اگر درمت نیست کن به باده گرو
قبای محترمی وکلاه محتشمی
به پیش ناوک غم هر گلی کنون سپریست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.