گنجور

 
بیدل دهلوی

انفعال باطن خاموش دارد بوی خون

ریزش صهباست هر جا شیشه می‌گردد نگون

کاملان در خاکساری قدر پیدا می‌کنند

چون عیار رنگ زر کز خام می‌گردد فزون

ایمنی از طینت ناراست نتوان داشت چشم

رفته گیرید اعتماد از خانه‌های بی‌ستون

با مراد نیک و بد یکسان نمی‌گردد فلک

این خم نیلی که دیدی رنگها دارد جنون

سرمه‌سا چشمی ‌دو عالم را به جوش آو‌رده است

کیست دریابد که خاموشی چه می‌خواند فسون

اینقدر بر علم و فن مغرور آگاهی مباش

آخر این دفتر دو حرف است از حساب کاف و نون

دعوی پیشی مکن‌کز واپسانت نشمرند

بیشتر رو بر قفاتازی‌ست سعی رهنمون

مشت خاک ما که از بی‌انفعالی بسته سنگ

یک عرق گر گل کند آیینه می‌آید برون

سرنگونیهای ماه نو دلیل عبرت است

موج لب خشکی تری دارد چراغ آبگون

هر که را دیدم توانایی به خاک افکنده بود

بیدل اینجا نیست غیر از مرکب طاقت حرون

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

ای منزه ذات تو «اما یقول الظالمون»

گفت علمت جمله را «ما لم تکونوا تعلمون»

چون منزه باشد از هر عیب ذات پاک تو

جای استغفارشان باشد «و هم یستغفرون»

امر امر تست یارب با پیمبر در نبی

[...]

وطواط

ای غریو کوس تو در گوش بانگ ارغنون

جزع گشت فام از گرد خیلت گنبد فیروزه گون

با سر تیغ تو عمر سرکشان گشته هبا

در کف سهم تو جان گرد نان مانده زبون

در فلک از عمر تو معمور عالمهای جان

[...]

مولانا

بانگ آید هر زمانی زین رواق آبگون

آیت انا بنیناها و انا موسعون

کی شنود این بانگ را بی‌گوش ظاهر دم به دم

تایبون العابدون الحامدون السایحون

نردبان حاصل کنید از ذی المعارج برروید

[...]

ابن یمین

تا شدم آگاه از آن زنجیر زلف قیرگون

از هوای او دلم افتاد در راه جنون

گر توئی ماه دو هفته پس نمیگوئی چرا

همچو ماه نو بود حسن تو هر ساعت فزون

گنج حسنت را که مار مشک پیکر بر سرست

[...]

کمال خجندی

ترک دل گفت آن دو چشم و دل ز تیر غمزه خون

ترک از ده رفت و سهم او نرفت از ده برون

چون نهاد از رسمه زه برطاق ابرو گفتمش

نیست چون چشم تو شوخی زیر طاق نیلگون

عاشق فرد از ستون خیمه هم در وحشت است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه