گنجور

 
بیدل دهلوی

چون‌گهر هر چند بر دریا تند غوغای من

در نم یک چشم سر غرق‌ست سرتا پای من

ناتوانی همچو من در عالم تسلیم نیست

بیشتر از سایه می‌بوسد زمین اعضای من

مسند آتش همان تسلیم خاکستر خوشست

جز غبار خوبش‌ ننشیندکسی بر جای من

اینقدر چون شمع محو انتظار کیستم

بر سر مژگان وطن‌ کرده‌ست دیدنهای من

منع در سعی طلب ترغیب سالک می‌شود

«‌لن‌ترانی‌» داشت درس همت موسای من

زندگی پر بیخبر بود از اشارات فنا

قامت خم‌گشته‌گردید ابروی ایمای من

لفظ ممکن نیست برمعنی نچیند دقتی

باده بر دل سنگ بست از الفت مینای من

نالهٔ محو خیالت قابل تحریر نیست

هر قدر ننوشته‌ام بی‌پرده است انشای من

در جنون عریانی‌ام تشریف ‌امنی دیگر است

یا رب این خلعت نگردد تنگ‌بر بالای من

از غبار شیشهٔ ساعت قدح پر می‌کنم

خشکی این بزم نم نگذاشت در صهبای من

سایه‌ام بیدل ز نیرنگ غم و عیشم مپرس

نیست ممتاز آنقدر روز من از شبهای من

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خاقانی

آب و سنگم داد بر باد آتش سودای من

از پری روئی مسلسل شد دل شیدای من

نیستم یارا که یارا گویم و یارب کنم

کآسمان ترسم به درد یارب و یارای من

دود آهم دوش بابل را حبش کرده است از آنک

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
مولانا

پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من

غمگسار و همنشین و مونس شب‌های من

ای شنیده وقت و بی‌وقت از وجودم ناله‌ها

ای فکنده آتشی در جمله اجزای من

در صدای کوه افتد بانگ من چون بشنوی

[...]

نسیمی

آن شهنشاهم که از نطق «هی العلیا»ی من

ما سوی الله نقطه ای آمد به زیر پای من

آفتاب وحدتم من زان که در صبح طلوع

کثرت ذرات شد پیدا ز نور رای من

اتحاد عین و غین عالم سر حروف

[...]

حسین خوارزمی

ماه من چون آگهی از ناله شب‌های من

رحمتی کن بر دل بیچاره شیدای من

زآتش سودایت ای شمع جهان افروز دل

سوختم پروانه وار و نیستت پروای من

گر ز روی لطف خاکپای خود خوانی مرا

[...]

محتشم کاشانی

با وجود وصل شد زندان حرمان جای من

برکنار آب حیوان تشنهٔ مردم وای من

باغبان کاندر درون بر دست گلچین گل نزد

دست منعش در برون صد تیشه زد بر پای من

سایه بر هر کس فکند الا من دوزخ نصیب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه