بعد مردن گر همین داغست وحشتزای من
خاک هم خالی در آتش مینماید جای من
گر به صد چاه جهنم سرنگون غلتم خوش است
در دل مأیوس خود یارب نلغزد پای من
صد جنون شور قیامت میتپد درگرد یاس
از ادبگاه خموشی تا لب گویای من
آرزوها بسکه در جیب نفس خون کردهام
بال طاووس است اگر موج است در دریای من
کو تأمل تا به کنه نسخهء خاکم رسد
بیغباری نیست خط صفحهٔ سیمای من
ای هوس چونگل فریب عشرت از رنگم مده
خون پروازیست در بال قفس فرسای من
روزگاری چشم مجنون داشت مشق گردشی
گردباد است این زمان در مکتب صحرای من
دستگاه عبرت اینجا جز تعلق هیچ نیست
میگشاید چشم من چون شمع خار پای من
کیست رنگ معنی از لفظم تواند کرد فرق
باده چون آب گهر جوشید با مینای من
دیدهٔ آهو نگردد تهمت آلود بیاض
صبح یک خواب فراموشست از شبهای من
هستی موهوم عرض بینشانی هم نداد
ازنفس خون شد صدای شهپر عنقای من
میکشم چون صبح از اسباب این وحشتسرا
تهمت ربطی که نتوان بست بر اجزای من
فرصت ازکف رفت و دلکاری نکرد، افسوس عمر
کاروان بگذشت و من در خواب مردم، وای من
کارگاه حیرتم بیدل خموشی باف نیست
ناله دارد تار و پود صورت دیبای من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق غم و ناامیدی شاعر پس از فوت کسی عزیز است. او از درد فراق و وحشتهای درونی خود صحبت میکند و تحولی در وجودش مشاهده میکند. شاعر احساس میکند که در اعماق وجودش جهنمی از اضطراب و ناامیدی است و به دنبال معنی و حقیقتی عمیقتر در زندگی اش میگردد. او به نقش آرزوها و آرمانهایش در زندگی اش اشاره میکند و بین واقعیت و خوابهایش سرگردان است. همچنین، به دشواریهای زندگی و گذر عمر اشاره میکند و احساس میکند که زمان به سرعت در حال گذر است و او در خواب غفلت مانده است. در نهایت، شاعر در جستجوی درک و معنا از وضعیت خود و جهان پیرامونش است.
هوش مصنوعی: پس از مرگ، اگر این داغ و اندوهی که دارم، ترسناک است، حتی خاک من نیز در آتش، جای خالی من را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: اگرچه به صد چاه جهنم هم بیفتم، اما خوشحالم که در دل ناامید خودم، فکر نکنم که پاهایم بلغزد.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که احساسات و هیجانات زیادی همچون جنون و شور و حال قیامت در دل من وجود دارد، و این انرژی و اضطراب از جایی خاموش و ساکت نشات میگیرد و به تدریج به سمت من میآید و صدای مرا پر میکند. این احساسات به نوعی از سکوت به سخن گفتن و ابراز وجود تغییر میکند.
هوش مصنوعی: آرزوهایم را به قدری در وجودم پروردهام که مانند بال طاووس زیبا و باارزش شدهاند، حتی اگر در درونم احساس تلاطم و آشفتگی وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: صبر کن تا به عمق وجود من پی ببری، چون لکهای بر روی صفحهٔ چهرهام وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ای آرزو، مانند گل، مرا با لذت و زیباییات فریب نده، زیرا پرواز من در قفس عمرم، رنگی از سرخوشی ندارد.
هوش مصنوعی: زمانی چشم مجنون جوانب عاشقانه و زیبا نگریست، اما اکنون در بیابان زندگی من، گردبادی از مشکلات و چالشها به پا شده است.
هوش مصنوعی: در اینجا، من هیچ چیزی جز تعلقات و وابستگیها نمیبینم که درس عبرتی برای من باشد. چشمانم مانند شمعی روشن میشوند، اما در عین حال، به سختیهای زندگی و موانع پیش روی من اشاره دارند.
هوش مصنوعی: کسی نمیتواند معنای واقعی من را از کلماتم تشخیص دهد. درست مثل اینکه وقتی شراب جوشیده میشود، نمیتوان آن را از آب معمولی تمیز داد.
هوش مصنوعی: چشم آهو هرگز لکهدار نمیشود، چون سفیدی صبح فقط از یک خواب فراموششده در شبهای من است.
هوش مصنوعی: وجود غیرواقعی حتی نتوانست از نفس من صدایی به وجود آورد، صدایی که مانند پرواز عنقای من پر از خون و درد است.
هوش مصنوعی: من مانند صبح، از چیزهایی که این خانه را پر از وحشت کردهاند، میگذرم و نسبتهایی که نمیتوان به اجزای وجودم داد را پشت سر میگذارم.
هوش مصنوعی: فرصت از دست رفت و من هیچ اقدامی نکردم. کاش میدانستم که زمان زندگیام در حال سپری شدن است و من در خواب غفلت به سر میبرم. دریغ و افسوس!
هوش مصنوعی: در کارگاه تفکر و حیرت من، هیچ چیز نمیتواند در سکوت و آرامش ایجاد شود؛ بلکه هر رشته و تار وجودم پر از ناله و احساس است که به زیبایی صورتم بافته شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آب و سنگم داد بر باد آتش سودای من
از پری روئی مسلسل شد دل شیدای من
نیستم یارا که یارا گویم و یارب کنم
کآسمان ترسم به درد یارب و یارای من
دود آهم دوش بابل را حبش کرده است از آنک
[...]
پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من
غمگسار و همنشین و مونس شبهای من
ای شنیده وقت و بیوقت از وجودم نالهها
ای فکنده آتشی در جمله اجزای من
در صدای کوه افتد بانگ من چون بشنوی
[...]
آن شهنشاهم که از نطق «هی العلیا»ی من
ما سوی الله نقطه ای آمد به زیر پای من
آفتاب وحدتم من زان که در صبح طلوع
کثرت ذرات شد پیدا ز نور رای من
اتحاد عین و غین عالم سر حروف
[...]
ماه من چون آگهی از ناله شبهای من
رحمتی کن بر دل بیچاره شیدای من
زآتش سودایت ای شمع جهان افروز دل
سوختم پروانه وار و نیستت پروای من
گر ز روی لطف خاکپای خود خوانی مرا
[...]
با وجود وصل شد زندان حرمان جای من
برکنار آب حیوان تشنهٔ مردم وای من
باغبان کاندر درون بر دست گلچین گل نزد
دست منعش در برون صد تیشه زد بر پای من
سایه بر هر کس فکند الا من دوزخ نصیب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.