گنجور

 
بیدل دهلوی

گر چنین بالد ز طوف دامنت اجزای ما

بر سر ما سایه خواهدکرد سرتا پای ما

بی‌نفس در ظلمت‌آباد عدم خوابیده‌ایم

شانه زن‌گیسو، سحر انشاکن از شبهای‌ما

جهد ما مصروف‌یک سیرگریبان است وبس

غیر این‌گرداب موجی نیست در دریای ما

برتن ما هیچ نتوان دوخت جزآزادگی

گرهمه سوزن دمد چون سروازاعضای ما

ماجرای بوی‌گل نشنیده می‌باید شنید

ای هوس‌تن زن‌، زبان‌غنچه است انشای ما

رنگی ازگلزار بیرنگی برون جوشیده‌ایم

از خرابات پری می می‌کشد مینای ما

یار در آغوش و سیرکعبه و دیر آرزوست

تا کجا رفته‌ست از خود شوق بی‌پروای ما

سعی‌همت را ز بی‌مغزان چه‌مقدار آفت‌است

هرکه راگردید سر، برلغزشی زد پای ما

دل مصفاکن‌، سراز وستعگه مشرب برآر

آینه‌صیقل زدن‌سیری‌ست درصحرای ما

ششجهت‌هنگامهٔ امکان ز نفی ماپر است

رفتن از خود تا کجا خالی نماید جای ما

یک نفس بیدل سری باید نیاز جیب‌کرد

غیر مجنون نیست‌کس در خیمهٔ لیلای ما

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

رنج تن دور از تو ای تو راحت جان‌های ما

چشم بد دور از تو ای تو دیده بینای ما

صحت تو صحت جان و جهانست ای قمر

صحت جسم تو بادا ای قمرسیمای ما

عافیت بادا تنت را ای تن تو جان صفت

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

روشن است از نور رویش دیدهٔ بینای ما

خلوت میخانهٔ عشق است دایم جای ما

آفتابی در ازل خوش سایه ای برما فکند

تا ابد روشن بُود این روی مه سیمای ما

ذوق ما داری بیا با ما در این دریا در آ

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
کلیم

گل درین گلشن کجا دارد سر پروای ما

خار هم از سرکشی کی می رود در پای ما

گر بمستی آرزوی ابر و باران می کنم

سنگ می بارد زابر پنبه بر مینای ما

در شکست ما فراقت هیچ تقصیری نکرد

[...]

صائب تبریزی

راز دل را می توان دریافت از سیمای ما

نشأه می تابد چو رنگ از پرده مینای ما

قهرمان عدل چون پرسش کند روز حساب

از بهشت عافیت خاری نگیرد پای ما

گر چه او هرگز نمی گیرد ز حال ما خبر

[...]

واعظ قزوینی

گشت یکشب در میان، وصل بت رعنای ما

کربلایی شد پلاس تیره‌بختی‌های ما!

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه