غزل شمارهٔ ۲۵۳۳
ز خودداری نفس میزد تب و تاب چراغ من
در آتش تاختم چندانکه شد هموار داغ من
سواد عالم اسباب کو صد دشت پردازد
تغافل کم فضایی نیست در کنج فراغ من
گل جمعیت رنگم پریشان کرد ناکامی
مگر گرد سرت گردم که بندد دسته باغ من
خیالت در دل هر ذره گم کردهست اجزایم
غبار خود شکافد هرکه میخواهد سراغ من
اگر صد سال چون یاقوت خورشیدم به سرتابد
نگه در سایهٔ مژگان نخواباند چراغ من
بهپاس نشئهٔ عجز از تعلق برنمیآیم
مباد از چیدن دامن بلند افتد دماغ من
به هر بوس و پیامم سرفرود آید چه حرف است این
تو تا نگشودهای لب کج نمیگردد ایاغ من
چه نیرنگ است بیدل برق دیرستان الفت را
که من میسوزم و بوی تو میآید ز داغ من
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: بیدل نشر نگاه | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.