مجو از نالهام تاب نفس در سینه دزدیدن
که این طومار حسرت بر ندارد ننگ پیچیدن
شهادتگاه عشق است این مکن فکر تن آسانی.
میسر نیست اینجا جز به زیرتیغ خوابیدن
درین دریا که عریانیست یکسر ساز امواجش
حباب ما به پیراهن رسید از چشم پوشیدن
به اقبال محبت همعنان شوخی نازم
ز من جوش غبار آه و از دلبر خرامیدن
به سعی بیقراری میگدازم پیکر خود را
مگر تا پای آن سروم رساند آب گردیدن
ز خودداری تبرا کن اگر آرام میخواهی
که چون اشک است اینجا عافیت در رهن لغزیدن
دمی آشفته باش ای غنچه، گو هستی به غارت رو
به وهم عافیت تا کی نفس در خویش دزدیدن
نفس پیمایی صبح است گرد محفل امکان
ندارد این ترازوی هوس جز باد سنجیدن
ز قمری سرو اینگلشن به منظر میکشد قامت
به خاکستر توان برد از خط سیراب پاشیدن
به روی نکهت گل غنچه هرگز در نمیبندد
ز حسن خلق ممکن نیست در دلها نگنجیدن
تو بر خود جلوه کن من هم کمین حیرتی دارم
ندارد عکس راه خانهٔ آیینه پرسیدن
درآن محفل که لعل او تبسم میکند بیدل
اگر پاس ادب داری نخواهی خاک بوسیدن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تبیین احساسات عمیق عشق و رنج ناشی از آن میپردازد. شاعر از درد و نالهای سخن میگوید که نمیتواند در سینهاش پنهان کند و بر ننگ حسرتش تأکید میکند. او به عشق بهعنوان میدان نبردی اشاره میکند که در آن آرامش ممکن نیست و تنها راه گذر از آن، عبور از مشکلات و خطرات است.
شاعر به دریا و امواج آن اشاره میکند که نماد عریانی و بیپناهی است و تنها با چشمپوشی از مشکلات میتوان به آرامش رسید. او از عشق به عنوان چیز دشواری یاد میکند که نیازمند تلاش و صبر است.
همچنین، شاعر بر این نکته تأکید میکند که در جایی که عشق وجود دارد، آرامش و عافیت ممکن نیست و انسان باید برای عشق تلاش کند. در نهایت، وی به زیباییهای عشق و محبت اشاره میکند و از لزوم ابراز عشق و زیباییها سخن میگوید. این شعر بهطور کلی تلاشی است برای بیان کشمکش بین عشق، رنج و زیبایی.
هوش مصنوعی: از نالههایم به هیچوجه توقع نداشته باش که بتوانی نفس را از سینهام بربایی، زیرا این غم و حسرتی که در دل دارم، نمیگذارد ننگ و عیب بر من بیفزاید.
هوش مصنوعی: این مکان، محلی است برای عشق و عشقورزی، پس نباید به راحتی و بیخیالی فکر کنی. برای دستیابی به این عشق، باید آمادهباشی که با رنج و خطر دست و پنجه نرم کنی.
هوش مصنوعی: در این دریایی که تمام آن عریانی است، فقط حبابهایی از امواج وجود دارد که ما به لباس خود رسیدیم و از آن چشمپوشی میکنیم.
هوش مصنوعی: در خوشبختی عشق، بازیگوشی و ناز را جشن بگیر، زیرا از من به همراه غم و آه، محبوبم در حال زیبایی و ناز است.
هوش مصنوعی: با تلاش و بیتابی، وجود خود را ذوب میکنم تا شاید به نزدیکی آن سراب برسم.
هوش مصنوعی: اگر تمایل دارید که آرامش داشته باشید، باید از خودداری و پرهیز خود فاصله بگیرید؛ چرا که اینجا، مانند اشک، آرامش در خطر لغزش و آسیبپذیری است.
هوش مصنوعی: ای غنچه، کمی بیقرار باش؛ چرا که در زندگی، همیشه به آرامش و ایمنی دست نمییابی. تا چه زمانی میخواهی نفس خود را به تنهایی و به سرقت ببری؟
هوش مصنوعی: صبح با تازگی و خوشی خود در دلها میوزد و در این جمع، هیچ چیز نمیتواند وزن و ارزش رغبت و آرزوها را اندازهگیری کند جز باد.
هوش مصنوعی: قمری از باغ به دلانگیزی درخت سرو تماشایی میکند و زیباییاش را به نمایش میگذارد. اگر کسی بخواهد از آن زیبایی الهام بگیرد، میتواند از نشانههای آن استفاده کند و به آن صورت، روح تازهای به زندگیاش ببخشد.
هوش مصنوعی: به دلیل زیبایی و خوش اخلاقی، غنچه گل هرگز نمیتواند بر روی نکهت خود بسته شود. این حسن خلق به قدری زیاد است که نمیتواند در دلها جا بگیرد.
هوش مصنوعی: تو به خودت جلوه بده، من هم در انتظار شگفتی هستم. نیازی به پرسیدن نیست، چون عکس راه خانهات در آینه نیست.
هوش مصنوعی: در آن جمعی که زیبایی او لبخند میزند، اگر ملاحظهی آداب را داشته باشی، هرگز به زمین نخواهی افتاد و نیازی به بوسیدن خاک نخواهی داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ملامت میکند دشمن مرا در عشق ورزیدن
به چشم عاشقان باید جمال شاهدان دیدن
نگردانند بدگویان مرا دور از نکورویان
به آواز سگان نتوان ز کوی دوست گردیدن
میان خلق میباید که عاشق راز نگشاید
[...]
ندارم روزی از رویت به جز حیرت گه دیدن
چه سود از دیدن بستان، چه نتوان میوه ای چیدن؟
اگر دزدیدن جان می نخواهی، چیست از شوخی
به هنگام خرامش خویش را صد جای دزدیدن؟
دلی کو عاشق شمعی بود سوزد چو پروانه
[...]
نخواهم بیش از این از خلق راز خویش پوشیدن
نمی آید ز من کاری بغیر از باده نوشیدن
اگرچه دیدن خوبان همه عین بلا باشد
به هر صورت که می بینیم دیدن به ز نادیدن
دل و دین را ز درویشی ببخشیدم به درویشی
[...]
میسر نیست بی ابر تنک خورشید را دیدن
ازان رخسار در ایام خط گل می توان چیدن
گشودم بی تأمل دیده بر دنیا، ندانستم
که دیدن های رسمی دارد از دنبال وادیدن
جواهر سرمه بینش بود ارباب دولت را
[...]
در دل میگشاید، چشم از اغیار پوشیدن
کلید قفل دل باشد، نگه بر خویش دزدیدن
برای آفتاب حشر، از بیم تهیدستی
تواند سایه بید تو شد بر خویش لرزیدن
بجنگ خویشتن برخیز، تا با دوست بنشینی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.