ندارد ساز صحبتها بساط عافیت چیدن
ازین الفت فریبان صلحکن چندی به رنجیدن
تعلق هر قدر کمتر حصول راحت افزونتر
وداع ساز بیخوابی ست موی سر تراشیدن
به دامن پا شکستن اوج اقبالی دگر دارد
به رنگ پرتو خورشید تا کی خاک لیسیدن
چو دل روشن شود طبع از درشتی شرم میدارد
شکست کس نخواهد سنگ از آیینهگردیدن
زیارتگاه آیین ادب شوخی نمیخواهد
به رنگ سایه باید پای در دامن خرامیدن
میان استقامت چست کن مغزی اگر داری
دلیل خالی از می گشتن میناست غلتیدن
هراسی نیست از شور حوادث محو حیرت را
به هر صرصر ندارد شعلهٔ تصویر لرزیدن
چسان خواهم به چندین چاک دل مستوری رازت
که ممکن نیست چون صبحم نفس در سینه دزدیدن
نیاز امتحان شوق کردم طاقت دل را
متاع بوی اینگل رفت در تاراج پوشیدن
جنون بینوایم هر چه بندد محمل وحشت
ندارم آنقدر دامن که باشد قابل چیدن
نیاید راست هرگز صحبت زنگ و صفا باهم
چه حاصل سایه را از خانهٔ خورشید پرسیدن
نگردی مجرم او گر همه از خود برون آیی
نچیند خاک سامان سپهر از سعی بالیدن
ندارد آگهی جز حیرت وضع حباب اینجا
سراپا چشم باش اما ادب فرسای نادیدن
سواد نسخهٔ تحقیق بیدل دقتی دارد
دو عالم جلوه باید خواندن و بیرنگ فهمیدن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی موضوعاتی چون رنج و راحت، عشق و جدایی، و درک عمیق از زندگی میپردازد. شاعر به این نکته اشاره میکند که برای دستیابی به آسایش و آرامش، باید از وابستگیها کاسته شود و رنجها را پذیرفت. او همچنین اشاره دارد که انسان باید با روحیهای آماده و مقاوم در برابر حوادث مواجه شود و از زیباییهای زندگی بهرهبرداری کند. در نهایت، شاعر به اهمیت ادب و شناخت عمیق از دو جهان مادی و معنوی اشاره میکند و بر این باور است که برای درک این دو، باید به دقت و بدون رنگآمیزی ذهنی عمل کرد.
هوش مصنوعی: سخنان دلنشین و دوستانه نمیتواند به راحتی آرامش و آسودگی را فراهم کند، زیرا این دوستیها و آشتیها ممکن است به زودی به نارضایتی و درد بدل شوند.
هوش مصنوعی: هرچه وابستگی کمتر باشد، راحتی بیشتری حاصل میشود. وداع با بیخوابی نشانهای است از رهایی، مانند تراشیدن موی سر.
هوش مصنوعی: زمانی که آدمی به اوج موفقیت و خوشبختی میرسد، دیگر نمیتواند به سادگی به زندگی عادی بازگردد. او همچنان در جستجوی زیبایی و نور زندگی خواهد بود و نمیتواند به حالت گذشته خود برگردد.
هوش مصنوعی: وقتی دل پاک و روشن میشود، طبع بشر از زشتی و سختی شرم دارد. هیچ کس نخواهد که مانند سنگ با آینه رفتار کند و به خود آسیب بزند.
هوش مصنوعی: در مکانهای مقدس و زیارتی، رعایت آداب و ادب ضروری است و نمیتوان به سادگی و شوخی به آنجا رفت. باید با احترام و وقار در این مکانها ظاهر شد و با دقت و حساسیت رفتار کرد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی در برابر چالشها قوی و ثابتقدم باشی، باید خود را آماده کنی و عقل و فکرت را به کار بگیری. در غیر این صورت، تلاشهای تو بیفایده و بینتیجه خواهد بود.
هوش مصنوعی: نگرانی از هیجانات و اتفاقات گیجکننده وجود ندارد، زیرا حتی در مواجهه با طوفانها، شعلههای تصویر همچنان ثابت و پایدار هستند.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم راز دل خود را که در آن چاکهای بسیاری وجود دارد، از تو پنهان کنم، در حالی که این کار ممکن نیست، چون مثل صبح که روشن میشود، نمیتوانم نفس خود را در سینهام نگهدارم.
هوش مصنوعی: به خاطر علاقهام به تو، دل خود را به زحمت انداختیم. اما بوی این گل به قدری دلانگیز است که همه چیز را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: جنون من به قدری عمیق است که هر چه مانع پیش روم، ترسی ندارم. آنقدر دامن گسترش میدهم که میتوانم همه چیز را جمع کنم و در آغوش بگیرم.
هوش مصنوعی: هیچگاه نمیتوان انتظار داشت که صدای زنگ و صدای صفا بتوانند با هم حرف بزنند؛ مانند اینکه از سایه بخواهیم دربارهٔ خانهٔ خورشید توضیح دهد.
هوش مصنوعی: اگر تو به دنبال عذابی برای کسی هستی، حتی اگر همه چیز را از خود دور کنی، نمیتوانی سرنوشت آسمان را تغییر دهی و تلاش برای رشد و بالندگی، ثمری نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: در اینجا هیچچیز جز حیرت و ناشناخته وجود ندارد. به همین خاطر باید با دقت و احترام نگاه کنیم و از دیدنِ نادیدهها پرهیز کنیم.
هوش مصنوعی: تحقیقات بیدل عمق و دقت خاصی دارد که برای درک آن باید با تامل و توجه به جنبههای مختلف آن پرداخته شود، و لازم است که بدون پیشداوری و با ذهنی باز به این اثر نگاه کنیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ملامت میکند دشمن مرا در عشق ورزیدن
به چشم عاشقان باید جمال شاهدان دیدن
نگردانند بدگویان مرا دور از نکورویان
به آواز سگان نتوان ز کوی دوست گردیدن
میان خلق میباید که عاشق راز نگشاید
[...]
ندارم روزی از رویت به جز حیرت گه دیدن
چه سود از دیدن بستان، چه نتوان میوه ای چیدن؟
اگر دزدیدن جان می نخواهی، چیست از شوخی
به هنگام خرامش خویش را صد جای دزدیدن؟
دلی کو عاشق شمعی بود سوزد چو پروانه
[...]
نخواهم بیش از این از خلق راز خویش پوشیدن
نمی آید ز من کاری بغیر از باده نوشیدن
اگرچه دیدن خوبان همه عین بلا باشد
به هر صورت که می بینیم دیدن به ز نادیدن
دل و دین را ز درویشی ببخشیدم به درویشی
[...]
میسر نیست بی ابر تنک خورشید را دیدن
ازان رخسار در ایام خط گل می توان چیدن
گشودم بی تأمل دیده بر دنیا، ندانستم
که دیدن های رسمی دارد از دنبال وادیدن
جواهر سرمه بینش بود ارباب دولت را
[...]
در دل میگشاید، چشم از اغیار پوشیدن
کلید قفل دل باشد، نگه بر خویش دزدیدن
برای آفتاب حشر، از بیم تهیدستی
تواند سایه بید تو شد بر خویش لرزیدن
بجنگ خویشتن برخیز، تا با دوست بنشینی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.