نخواهم بیش از این از خلق راز خویش پوشیدن
نمی آید ز من کاری بغیر از باده نوشیدن
اگرچه دیدن خوبان همه عین بلا باشد
به هر صورت که می بینیم دیدن به ز نادیدن
دل و دین را ز درویشی ببخشیدم به درویشی
بیاموزید ای شاهان از این درویش بخشیدن
اگرچه عشق ناگاهان به خاطرها فرود آید
ولیک او را به مدتها بیاید نیز ورزیدن
فلک گو هر زمان میگرد از این اوضاع بی حاصل
نخواهد مرکز خاکی ز وضع خویش گردیدن
نصیحت گو اگر پندی دهد سهل است گر میگو
زبان او و آن گفتار و گوش ما و نشنیدن
کمال خسته خاطر را خوش آمد صبحدم ناله
بلی خوش باشد از بلبل بوقت صبح نالیدن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به بیان رازهای درونی خود میپردازد و دیگر نمیخواهد چیزی را پنهان کند. او فقط به نوشیدن باده مشغول است و معتقد است که دیدن زیباییهای دنیا، هرچند همراه با درد و مصیبت باشد، بهتر از نادیدن است. شاعر درویشی را ستایش میکند که دل و دین خود را بخشیده و از شاهان میخواهد که از او بیاموزند. عشق را هم به صورت ناگهانی و موقتی میداند که نیاز به پرورش و زمان دارد. در ادامه، به بیحاصلی اوضاع دنیا اشاره میکند و میگوید که نصیحتهای دیگران ممکن است شنیده نشود. در نهایت، او از ناله بلبل در صبحگاه خوشنود است و این را نشانهای از کمال میداند.
هوش مصنوعی: دیگر نمیخواهم راز خود را از دیگران پنهان کنم و نمیتوانم کاری جز نوشیدن شراب انجام دهم.
هوش مصنوعی: اگرچه دیدن زیباییها ممکن است دردسرساز باشد، اما در هر حال، دیدن آنها از نادیدن به مراتب بهتر است.
هوش مصنوعی: دل و دین خود را به یک درویش بخشیدم، ای شاهان، از این عمل درویش وام بگیرید و بیاموزید.
هوش مصنوعی: عشق ممکن است ناگهان به دلها ورود کند، اما برای نگهداشتن و پرورش آن نیاز به زمان و تلاش است.
هوش مصنوعی: زمانه همیشه در حال چرخش است و از این شرایط بیثمر چیزی به دست نخواهد آورد. زمین نمیتواند از وضع و حال خود تغییری بدهد.
هوش مصنوعی: اگر کسی نصیحت کند و ما به آن توجه نکنیم، اهمیت چندانی ندارد. زیرا مشکل آنجاست که گویا ما به سخنان او گوش نمیدهیم و در حقیقت، همان حرفها را نمیشنویم.
هوش مصنوعی: خستگی و بیحوصلگی در دل، صبح با صدای دلنشین بلبل خوشایند میشود و ناله کردن او در این زمان، زیبا و دلچسب است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ملامت میکند دشمن مرا در عشق ورزیدن
به چشم عاشقان باید جمال شاهدان دیدن
نگردانند بدگویان مرا دور از نکورویان
به آواز سگان نتوان ز کوی دوست گردیدن
میان خلق میباید که عاشق راز نگشاید
[...]
ندارم روزی از رویت به جز حیرت گه دیدن
چه سود از دیدن بستان، چه نتوان میوه ای چیدن؟
اگر دزدیدن جان می نخواهی، چیست از شوخی
به هنگام خرامش خویش را صد جای دزدیدن؟
دلی کو عاشق شمعی بود سوزد چو پروانه
[...]
میسر نیست بی ابر تنک خورشید را دیدن
ازان رخسار در ایام خط گل می توان چیدن
گشودم بی تأمل دیده بر دنیا، ندانستم
که دیدن های رسمی دارد از دنبال وادیدن
جواهر سرمه بینش بود ارباب دولت را
[...]
در دل میگشاید، چشم از اغیار پوشیدن
کلید قفل دل باشد، نگه بر خویش دزدیدن
برای آفتاب حشر، از بیم تهیدستی
تواند سایه بید تو شد بر خویش لرزیدن
بجنگ خویشتن برخیز، تا با دوست بنشینی
[...]
به مطلب میرساند وحشت از آفاق ورزبدن
که دارد چیدن دامن درین گلزار گلچیدن
به غفلت نقد هستی صرف سودای خطا کردم
به رنگ سایهام سر تا قدم فرسوده لغزیدن
ز دست خودنمایی میکشم چندین پریشانی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.