گنجور

 
همام تبریزی

ای آرزوی چشمم رویت به خواب دیدن

دوری نمی‌تواند پیوند ما بریدن

ترسم که جان شیرین هجران به لب رساند

تا وقت آن که باشد ما را به هم رسیدن

موقوف التفاتم تا کی رسد اجازت

از دوست یک اشارت از ما به سر دویدن

تا روح بر نیاید جهدی همی نمایم

مشتاق را نشاید یک لحظه آرمیدن

چشمی که دیده باشد آن شکل و آن شمایل

بی او ملول باشد از روی خوب دیدن

ما را به نیم‌جانی وصلت کجا فروشند؟

ارزان بود به صد جان گر می‌توان خریدن

غیرت همی نماید بر گوش دیدهٔ من

کز دور می‌تواند پیغام تو شنیدن

حیران شده است عقلم در صنع پادشاهی

کز خاک می‌تواند خورشید آفریدن

باشد همام شب‌ها در آرزوی خوابی

وقتی مگر خیالت در بر توان کشیدن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
شمارهٔ ۱۶۲ به خوانش فرحناز صادقی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

ای مرغ آسمانی آمد گه پریدن

وی آهوی معانی آمد گه چریدن

ای عاشق جریده بر عاشقان گزیده

بگذر ز آفریده بنگر در آفریدن

آمد تو را فتوحی روحی چگونه روحی

[...]

ابن یمین

با گوی گفت چو کان کای در هوای وصلت

پیوسته کار قدم از بار غم خمیدن

داری دمی سر آن کآئی برم اگر چه

با من ترا نباشد آئین آرمیدن

گویش چه گفت گفتا گر خوانی ار برانی

[...]

سلمان ساوجی

خواهیم چون زلیخا، یوسف رخی گزیدن

بس دامنش گرفتن، وانگه فرو کشیدن

بی‌جهد بر نیاید، جان عزیز باید

جان عزیز دادن، یوسف به جان خریدن

گم کرده‌ایم خود را، راهی نمای مطرب

[...]

کمال خجندی

گر سرزنیغ نیزت دارد سر بریدن

من بار سر نخواهم بار دگر کشیدن

زینسان که دل به پارب زآن غمزه خواست تیری

یک تیر بر نشانه خواهد بفین رسیدن

هر کس به دفع دردی آرام یابد و من

[...]

جهان ملک خاتون

از دستت ای قلم من خواهم به جان رسیدن

از تو زبان درازی و ز من زبان بریدن

تا کی چنین نمایی حال دلم به تحریر

وز ماجرای عشقش این سرزنش شنیدن

پیوند مهرم از دل بشکست عهد لیکن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه