بعد مردن از غبارم کیست تا یابد نشان
نقش پای موج هم با موج میباشد روان
خامشی مهریست بر طومار عرض مدعا
همچو شمعکشته دارم داغ بر روی زبان
خاک گردیدن حصول صد گهر جمعیت است
کاش موج من ز ساحل برنگرداند عنان
کو خموشی تا نفس تمکین دل انشا کند
گوهر است اما اگر پیچد به خویش این ریسمان
نیست غیر از احتیاط آگهی دشواربم
زیرکوه از بار مژگان همچو خواب پاسبان
تن به سختی داده را آفت گوارا میشود
نیست دشواری دم شمشیر خوردن از فسان
در فضای شعله خاکستر هم از خود میرود
عالمی در جستجوی بی نشان شد بینشان
غفلت ساز امل را چاره نتوان یافتن
ما به فکر آشیانیم و نفسها پرفشان
گرمیی در مجمر هنگامهٔ آفاق نپست
آتش این کاروانها رفت پیش از کاروان
زینهمه نقشی که توفان دارد از آیینهات
گر بجویی غیر حیرت نیست چیزی در میان
چون گهر اشک دبستان پرور حیرانی ام
تا قیامت درس طفل ما نمیگردد روان
همچو هستی در عدم هم مشکلست آزادگی
مدعا پرواز اگر باشد قفسگیر آشیان
خانهٔ نیرنگ هستی حسرت اسبابست و بس
روزن بام و در از خمیازه میبندد گمان
با همه پرواز شوق از ما زمینگیری نرفت
جز بهحیرت بر نمیآید نگاه ناتوان
بسکه بار زندگی بیدل به پیری میکشم
موی من از سخت جانی برد رنگ ستخوان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عمق موضوع مرگ و جستجوی معنا میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویری مانند غبار، موج و خاک، به بیثباتی و گذرای زندگی اشاره میکند. او احساس میکند که بعد از مرگ، هیچ نشانی از او نخواهد ماند و خاموشی، هالهای از راز و سکوتم انداخته است. به نظر میرسد تلاش برای بازگشت به زندگی و برقراری ارتباط با دنیای مادی، فقط به حسرت و درد منجر میشود. شاعر از باری که بر دوش دارد و سالهای زندگی و پیریاش میگوید و به این نکته اشاره میکند که آزادگی و پرواز در زندگی همواره با محدودیتهایی روبروست. در نهایت، او به وضعیت انسانها و تلاشهایشان برای رسیدن به آسایش و آرامش اشاره دارد و به این نتیجه میرسد که حقیقت وجودی انسانها غالباً در تعارضی عمیق با واقعیت زندگی است.
هوش مصنوعی: پس از مرگ من، چه کسی میتواند جای پای من را در غبار بیابد؟ مثل موجی که با موج دیگر همراه است، روح من نیز در جریان است.
هوش مصنوعی: سکوت من گواهی است بر این که خواستههایم را به دل نمیزنم. مثل شمعی که خاموش شده، داغی بر زبانم دارم و نمیتوانم بگویم.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که خاک شدن و به دنیای مادی وارد شدن، باعث میشود که انسان به محبت و جمع کردن چیزهای ارزشمند بپردازد. شاعر آرزو دارد که نیرویی که او را از ساحل دور کرده، دوباره او را به سمت آن برنگرداند. در واقع، او میخواهد همچنان در فضای معنوی و عشق باقی بماند و از مادیات دور باشد.
هوش مصنوعی: سکوت کن تا زمانی که دل آرام بگیرد و بتواند به درستی بیان شود، زیرا در این حالت گوهر واقعی ظاهر میشود؛ اما اگر این رشته به خود بپیچد، اوضاع متفاوت خواهد بود.
هوش مصنوعی: هیچ چیز به جز احتیاط، آگاهی را دشوار میسازد؛ در زیر کوه، از سنگینی چشمهای زیبا و خوابآور مانند خواب نگهبان، باید مراقب بود.
هوش مصنوعی: کسی که به سختی و مشقت پاسخ میدهد، در حقیقت با مشکلات کنار میآید و هرگز از خطر نمیهراسد. او در برابر چالشها قوی و مقاوم است.
هوش مصنوعی: در میان آتش و دود، حتی خاکستر هم نشانهای از خود به جا نمیگذارد و جهانی در پی چیزی بینام و نشان به راه میافتد.
هوش مصنوعی: ما در بیخبری ناشی از زندگی دنیا نمیتوانیم به راه حلی برسیم. هماکنون فقط به فکر ساختن منزل و آرامش برای خود هستیم و در این میان تلاشهایمان بیوقفه ادامه دارد.
هوش مصنوعی: گرمایی در بستر دنیا وجود ندارد که آتش این کاروانها پیش از کاروان خود نرود.
هوش مصنوعی: اگر از آینهات جستجو کنی، در میان تمام نقشهایی که طوفان ایجاد میکند، جز حیرت چیزی نخواهی یافت.
هوش مصنوعی: من مانند دانهای از اشک در فضای آموزگاری غرق در حیرت هستم و تا ابد درس کودکانهام همچنان در ذهنم باقی میماند و به فراموشی نمیرود.
هوش مصنوعی: آزاد بودن و رهایی از قید و بند، حتی در فقدان و نبودن، کار دشواری است. اگر محلی برای پرواز وجود داشته باشد، اما در عین حال یک قفس هم در آنجا باشد، آزادی به چالش کشیده میشود.
هوش مصنوعی: خانهٔ نیرنگ و فریب، جایی است پر از آرزوها و حسرتها که فقط مال و داراییهای مادی آن را تشکیل میدهند. همچنین، در این مکان، احساس خستگی و یأس به گونهای است که حتی درها و پنجرهها نیز به روی ما بسته میشوند و ما را در اطراف خود محصور میکنند.
هوش مصنوعی: با تمام آرزویی که برای پرواز داریم و شوقی که در دل داریم، نتوانستهایم از زمین جدایی بزنیم و جز حیرت، چیزی از نگاه ناتوانمان برنمیآید.
هوش مصنوعی: به خاطر بار سنگین زندگی که به دوش میکشم، موهای من به دلیل تحمل سختیها به رنگ سپیدی درآمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواسته تاراج گشته، سر نهاده بر زیان
لشکرت همواره یافه، چون رمهٔ رفته شبان
چیست آن آبی چو آتش و آهنی چون پرنیان
بیروان تن پیکری پاکیزه چون بیتنْ روان
گر بجنبانیش آب است، ار بلرزانی درخش
ور بیندازیش تیر است، ار بدو یازی کمان
از خرد آگاه نه در مغز باشد چون خرد
[...]
بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان
تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان
تا که میجستم ندیدم تا بدیدم گم شدم
گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان
در خیال من نیامد در یقینم هم نبود
[...]
سرو دیدستم که باشد رسته اندر بوستان
بوستان هرگز ندیدیم رسته بر سرو روان
بوستانی ساختی تو برسر سرو سهی
پر گل و پر لاله و پر نرگس و پر ارغوان
ای بهار خوبرویان چند حیلت کرده ای
[...]
خسروا جائی بهمت ساختی، جائی بلند
پر ز خوان خواهی کنونش کرد و خواهی پر سخوان
تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها
تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.