با کف خاکستری سودای اخگر کردهایم
سر به تسلیم ادب گم در ته پر کردهایم
آرزوها در مزاج ما نفس دزدید و سوخت
خویش را چون قطرهٔ بیموج گوهر کردهایم
اشک غلتانیم کز دیوانگیهای طلب
لغزش پا را خیال گردش سر کردهایم
بیزبانی دارد ابرامی که در صد کوس نیست
هر کجا گوش است ما از خامشی کر کردهایم
از شکوه اقتدار هیچ بودنها مپرس
ذرهایم اقلیم معدومی مسخر کردهایم
آنقدر وسعت ندارد ملک هستی تا عدم
چون نفس پر آمد و رفت مکرر کردهایم
عاقبت خط غبار از نسخهٔ ما خواندنی است
باد میگرداند آوازی که دفتر کردهایم
خامشی در علم جمعیت رباضتخانه است
فربهیهای زمان لاف لاغر کردهایم
آستان خلوت کنج عدم کمفرصتی است
شعلهٔ جوالهای را حلقهٔ در کردهایم
مقصد ما زین چمن بر هیچکس روشن نشد
رنگ گل بودهست پروازی که بیپر کردهایم
زحمت فهم از سواد سرنوشت ما مخواه
خط موهومی عیان بود از عرق ترکردهایم
یک دو دم بیدل به ذوق دل درین وحشتسرا
چون نفس در خانهٔ آیینه لنگر کردهایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف حالتی از ناامیدی و سرگشتگی میپردازد. او به این نکته اشاره میکند که در دنیای پر از درد و ابهام، آرزوها و خواستههایمان به سرقت رفته و ما در وضعیت تسلیم و بیفروغی قرار داریم. احساس ناتوانی و بیصدایی از جامعه و محیط زندگی در اشعار او مشهود است. او به بیمعنایی وجود و عدم اشاره میکند و از ناکامیهای زندگی، خاکستری و غبار آلود بودن سرنوشت خود را بیان میکند. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که در این آشفتگی، تنها چیزی که باقی مانده است، لحظاتی از درک و فهم در این دنیای پر از سردرگمی است.
هوش مصنوعی: ما با خاکستری، آرزوی شعلهور شدن داریم و سر به فرمانبرداری از ادب نهادهایم، در عمق وجود خود را پر کردهایم.
هوش مصنوعی: آرزوها در وجود ما جان را میدزند و همچون قطرهای از دریا ما خود را بیحرکت و بیجنبش گوهری ارزشمند ساختهایم.
هوش مصنوعی: ما مانند اشکی هستیم که در اثر دیوانگی و طلب، پاهایمان لغزش کرده و خیالمان به دور خود میچرخد.
هوش مصنوعی: بیزبانی و خاموشی هم مانند ابری است که از تکرار یک صدا در صد جا خبری نیست. هر جا که شنیدنی وجود دارد، ما به خاطر سکوت، ناشنوا شدهایم.
هوش مصنوعی: از بزرگی و قدرت مسائل بیاهمیت نپرسید، ما تنها یک ذرهایم که سرزمین وجود را به بازی گرفتهایم.
هوش مصنوعی: در هستی، فضایی به اندازهای وجود ندارد که عدم بتواند به طور پیوسته و مکرر ظهور کند، زیرا طبیعت وجود به اندازهای محدود است.
هوش مصنوعی: در نهایت، نشانهها و آثار ما به گونهای خواهد بود که روزی دیده و خوانده میشوند، درست مثل اینکه باد صدایی که ما ثبت کردهایم را دوباره به گوش میرساند.
هوش مصنوعی: سکوت در زمینه علم جمعیت، مانند تمرینات سختی است که در یک مکان خاص انجام میشود؛ اما در این زمان، ما به اشتباه برای خودمان ادعای لاغر بودن کردهایم در حالی که واقعیت چیز دیگری است.
هوش مصنوعی: در گوشهای از عدم و ناشناخته، ما فرصتی برای آرامش داریم و در این مکان، مانند شعلهای درون یک حلقه، خود را محدود کردهایم.
هوش مصنوعی: ما از این باغ به جایی نرسیدیم و راز ما برای هیچکس روشن نشد. هدف ما رنگ گلها بوده، اما حالا پرواز کردهایم بدون اینکه بال داشته باشیم.
هوش مصنوعی: زحمت نکن که بفهمی چه بر ما رفته، چون سرنوشت ما مشخص است و به راحتی قابل مشاهده است. ما با تلاش و عرقریزی خود به این واقعیت پی بردهایم.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر با احساسات عمیق خود در فضایی پر از نگرانی و اضطراب، از شوق و احساس دلانگیز خود سخن میگوید. او مانند نفسی که در خانهٔ آینه مانده، در این مکان بیرحم و تاریک، به آرامش و زیبایی خود متکی است و این احساسات را در دل نگه داشته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا وداع شعله خود همچو اخگر کردهایم
حله خاکشتر اندوه در بر کردهایم
گوهر نظارهای در دیده گم کردیم از آن
مردم چشم اندرین دریا شناور کردهایم
چشمهسار دیده ما خوشگوار آبی نداشت
[...]
ما به اکسیر قناعت خاک را زر کرده ایم
زهر را بسیار از یک خنده شکر کرده ایم
نیست غیر از ساده لوحی در بساط ما کمال
صفحه آیینه ای جون طوطی از بر کرده ایم
در شکست ما تأمل چیست ای موج خطر؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.