گنجور

 
بیدل دهلوی

نام خود را تا به رسوایی علم داریم ما

از ملامت‌کی به دل یک ذره غم داریم ما

از قناعت بود ما را دستگاه همتی

چون هما در ظل بال خودکرم داریم ما

بر امید آنکه یابیم از دهان او نشان

روی خود را جانب ملک عدم داریم ما

در حرم‌،‌گه شیخ وگاهی راهب بتخانه‌ایم

هرکجا باشیم بیدل یک صنم داریم ما

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
بیدل دهلوی

صورت وهم به هستی متهم داریم ما

چون حباب آیینه بر طاق عدم داریم ما

محمل‌ماچون‌جرس دوش‌تپشهای‌دل‌است

شوق پندارد درین وادی قدم داریم ما

آنقدر فرصت‌کمین قطع الفتها نه‌ایم

[...]

قصاب کاشانی

کی ز جور دهر کم فرصت الم داریم ما

چون تو را داریم از دشمن چه غم داریم ما

ما اسیران با گرفتاری ز بس خو کرده‌ایم

هر کجا در خاک دامی نیست رم داریم ما

کم مبادا از سر ما نقش داغ و مد آه

[...]

طغرل احراری

قامتی در زیر بار عشق خم داریم ما

نغمه‌ای از ساز دل بی زیر و بم داریم ما

خاکساری نیست کم از دستگاه اعتبار

بوریای فقر همچون تخت جم داریم ما

ساز بی‌آهنگ ما مطبوع طبع کس نشد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه