ببین به ساز و مپرس از ترانهای که ندارم
توان به دیده شنیدن فسانهای که ندارم
به سعی بازوی تسلیم در محیط توکل
شناورم به امید کرانهای که ندارم
به رنگ شعلهٔ تصویر سخت بی پر و بالم
چها نسوختهام از زبانهای که ندارم
هزار چاک دل آغوش چیدهام به تخیل
هواپرست چه گیسوست شانهای که ندارم؟
به چاره سازی وهم تعلقم متحیر
مگر جنون زند آتش به خانهای که ندارم
فسونکمند هوس نیست بیبضاعتی من
کسی کلاغ نگیرد به دانهای که ندارم
به عزم بیجهتی گم نکردهام ره مقصد
خطا ندوختهام بر نشانهای که ندارم
دگر چه پیش توان برد در ادبگه نازش
به غیر آینه بودن بهانهای که ندارم
لوای فتنه کشیدهست تا به دامن محشر
نفس شمار دو ساعت زمانهای که ندارم
فغان که بست به بالم هزار شعله تپیدن
نشیمنی که نبود آشیانهای که ندارم
اگر به دیر کبابم، وگر بهکعبه خرابم
من کشیده سر از آستانهای که ندارم
ز یأس بیدلیام گل نکرد شوخی آهی
نفس چه ریشه دواند ز دانهای که ندارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر احساساتی عمیق و حسرتآلود را بیان میکند. شاعر از نداشتن چیزهای مهم در زندگیاش سخن میگوید و به شدت دلتنگی و ناامیدی خود را ابراز میکند. او به انتظارات و امیدهایش که به حقیقت نپیوستهاند، اشاره میکند و نشان میدهد که به دنبال چیزهایی میگردد که هیچگاه در دسترسش نبودهاند. همچنین، از مبارزه با احساسات و آرزوهای ناکام سخن میگوید و به نوعی، تلاش میکند تا با این فقدان و ناامیدی کنار بیاید. در نهایت، شاعر به بیجهتی و سرگشتگی خود در زندگی اشاره میکند و حس میکند که هیچگاه به مقصدی که میخواهد نرسیده است.
هوش مصنوعی: به موسیقی توجه کن و از من درباره ترانهای نپرس، زیرا من قادر به شنیدن داستانی نیستم که آن را ندارم.
هوش مصنوعی: من با امید به یک سرنوشت نامشخص و ناممکن، در دنیای تلاش و توکل خودم را رها کردهام.
هوش مصنوعی: به رنگ شعله، تصویری از من وجود دارد که بدون بال و پر به سختی در آن جا ماندهام. آنچه که در آتش شعله میسوزد، مربوط به من نیست، چون در حقیقت غنایی از زبانهای که ندارم، احساس نمیکنم.
هوش مصنوعی: در دل خود هزار زخم و غم دارم و در خیال به دنبال چیزی هستم که شبیه گیسوی زیبا و دلخواه باشد، اما نمیتوانم آن را پیدا کنم، زیرا شانهای برای آراستن ندارم.
هوش مصنوعی: در تلاش برای یافتن راهحلی برای مشکلاتم گیج و مبهم هستم. تنها با جنون میتوانم آتش را به خانهای بیاورم که در آن هیچ چیزی ندارم.
هوش مصنوعی: خواستههای من آنقدر قوی نیست که به خاطر نداشتن امکانات، کسی به من توجه کند. هیچکس به من چیزی نمیدهد چون چیزی برای ارائه ندارم.
هوش مصنوعی: به خاطر نداشتن هدف، راهی را گم نکردهام و بر نشانهای که هیچگونه نشانهای نیست، هیچگونه تلاشی نکردهام.
هوش مصنوعی: دیگر چه میتوانم در جایی که زیبایی اوست، انجام دهم؟ غیر از این که تنها بهانهام آینهای است که در دست ندارم.
هوش مصنوعی: پرچم آشوب بر افراشته شده و من در آستانه قیامت، تنها به اندازه دو ساعت از زمان را برای شمارش نفسهایم ندارم.
هوش مصنوعی: آه و افسوس، که بر بالهایم چندین شعله زبانه میکشد، در حالی که منزلگاهی ندارم و جایی برای آسایش نیست.
هوش مصنوعی: اگر در میخانه باشم، یا در خانهی کعبه، فرقی نمیکند. من از آستانهای که به آن تعلق ندارم، خودم را کنار کشیدهام.
هوش مصنوعی: من از ناامیدی به جایی نرسیدهام؛ هیچگاه نمیتوانم با شوخی یا یک نفس عمیق، احساس خوشی کنم. انگار مانند دانهای بیثمر هستم که ریشهای در زمین ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چگونه پیش تو آیم فسانهای که ندارم
چطور دور تو گردم بهانهای که ندارم
همیشه خاطر من جمع از فشار حوادث
چرا ز سیل گریزم ز خانهای که ندارم
هنوز بیضه من بود خون که سوخته شد پر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.