گنجور

 
بیدل دهلوی

مپرسید از معاش خنده عنوانی‌ که من دارم

از آبی ناشتاتر می‌شود نانی‌ که من دارم

دو روزم باید از ابرام هستی آب‌ گردیدن

بجز ننگ فضولی نیست مهمانی‌ که من دارم

دل آواره با هیچ الفتی راضی نمی‌گردد

چه سازم چارهٔ این خانه ویرانی ‌که من دارم

جدا زان جلوه نتوان اینقدرها زندگی‌ کردن

به خارا تیشه می‌باید زد از جانی ‌که من دارم

ز شوخی قاصدش هر گام دارد بازگردیدن

به رنگ سودن دست پشیمانی ‌که من دارم

ز گلچینان باغ آرزوی ‌کیستم یا رب

پر طاووس دارد گرد دامانی که من دارم

ندارد جز تأمل موج‌ گوهر مصرعی دیگر

همین یک سکته است انشای دیوانی ‌که من دارم

ز رنگ آمیزی این باغ عبرت برنمی‌آید

به ‌غیر از نقشبند طاق نسیانی‌ که من دارم

به حیرت رفت عمر و بر یقین نگشودم آغوشی

به چشم بسته بر بندند مژگانی‌ که من دارم

نمی‌دانم چه سان از شرم نادانی برون آید

به زنار آشنا ناگشته ایمانی‌ که من دارم

کفیل عذر یک عالم خطا طرفی دگر دارد

حیا بر دوش زحمت بست تاوانی‌ که من دارم

چو شمع از فکر خود تا خاک‌ گشتن برنمی‌آیم

گریبانهاست بیدل در گریبانی‌ که من دارم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
وحشی بافقی

از آن تر شد به خون دیده دامانی که من دارم

که با تردامنان یار است جانانی که من دارم

اگر با من چنین ماند پریشان اختلاط من

ازین بدتر شود حال پریشانی که من دارم

ز مردم گرچه می‌پوشم خراش سینهٔ خود را

[...]

صائب تبریزی

ز اکسیر قناعت می‌شمارم نعمت الوان

اگر رنگین به خون گردد لب نانی که من دارم

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
اسیر شهرستانی

نمی گنجد به محشر فوج عصیانی که من دارم

اجل شرمندگیها دارد از جانی که من دارم

نگهدارد خدا از چشم بد از چشم خوبش هم

کماندار آفتی برگشته مژگانی که من دارم

مرا درد تو می سازد به آیینی که می باید

[...]

رفیق اصفهانی

نثار راه جانان کی سزد جانی که من دارم

ندارد قدر جان در راه جانانی که من دارم

دلم پردرد و جانم پرغم و چشمم بود پرخون

ندارد هیچ کس در عشق سامانی که من دارم

ببین ای پاکدامن گل که از خون جگر تا کی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه