گنجور

 
بیدل دهلوی

بسکه نیرنگت قدح چیده‌ست در اندیشه‌ام

می‌کند طاووس فریاد از شکست شیشه‌ام

تخم عجزم در زمین ناامیدی کشته‌اند

ناله می‌بالد به رنگ تار ساز از ریشه‌ام

یک نفس در سینه‌ام بی‌شور سودای تو نیست

می‌کندتا خارو خس چون شیر تب در بیشه‌ام

کسب دردی تا نگردد دستگاه مدعا

نیست ممکن رفع بیکاری به چندین پیشه‌ام

قصهٔ فرهاد من نشنیده می‌باید شمرد

سرمهٔ جوهر نهان دارد صدای تیشه‌ام

مزرعم آفت کمین شوخی نشو و نماست

چون نفس می‌سوزد آخر از دویدن ریشه‌ام

بس که اسباب تعلقهای من وارستگی است

بی‌گره خیزد به رنگ ناله نی از بیشه‌ام

آنقدرها لفظم از معنی ندارد امتیاز

در لطافت محو شد فرق پری از شیشه‌ام

بیدل آب گوهر از تشویش امواج منست

با دل نفسرده فارغ از هزار اندیشه‌ام

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

آسمان نیلگون را سبز کرد اندیشه‌ام

بیستون کان زمرد شد زآب تیشه‌ام

غوطه در خون زد سپهر از ناخن اندیشه‌ام

بیستون یک دانه یاقوت شد از تیشه‌ام

داغ جانسوزی بود هر نقطه‌ای از کلک من

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سیدای نسفی

بس که خو کردست با کلفت دل غم پیشه ام

سنگ می گردد اگر ریزند می در شیشه ام

برقم و بر خرمن اهل ستم دارم گذر

هر کجا خار مغیلان است باشد بیشه ام

نخل سبزم از کدامین جوی آبم داده اند

[...]

جویای تبریزی

عشق در زنهار باشد از دل غم پیشه ام

نی به ناخن می کند شیر ژیان را بیشه ام

من که از طفلی نمک پروردهٔ درد توام

همچو سرو آه در دلهاست محکم ریشه ام

فکرم از یاد میان یار نازک گشته است

[...]

بیدل دهلوی

بیخودی ننهفت اسرار دل غم پیشه‌ام

بوی می آخر صدا شد از شکست شیشه‌ام

دیگ بحر از جوش ننشیند به سرپوش حباب

مهر خاموشیست داغ شورش اندیشه‌ام

در بن هر موی من چندین امل پر می‌زند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه