نمیدانم چه گل در پرده دارد زخم شمشیرش
که رنگ هر دو عالم میتپد در خون نخجیرش
دگر ای وحشت از صیدم به نومیدی قناعت کن
بهگوش زخمم افتادهست آواز نی تیرش
مپرسید از مآل هستی غفلت سرشت من
چو مخمل دیدهام خوابی که در خوابست تعبیرش
چه سازد غیر خاموشی جنون گریه دربارم
که همچون جوهر آیینه در آب است زنجیرش
سبگ گردی در این حیرتسرا آزادهام دارد
نگه را منع جولان نیست پای رفته در قیرش
صد آفت از که باید جست در معمورهٔ امکان
اگر صبحست هم از شبنم آبی هست در شیرش
حباب از موج هستی دست طاقت شسته میکوبد
که طاق عمرچون بشکست ممکن نیست تعمیرش
ز بخت تیره عاشق را چه امکانست آسودن
که مژگان تا بهم آرد سیاهی میکند زیرش
نی ام عاجز اگر زد محتسب بر سنگ مینایم
چو نشتر نالهای دارم که خونریز است تاثیرش
به رنگی کرد یادم داغ الفت پیشهٔ صیاد
که جوشد حلقهٔ دام از رمیدنهای نخجیرش
ز صحرای فنا تا چشمهٔ آب بقا بیدل
ره خوابیدهای دیگر ندیدم غیر شمشیرش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حال و احساسات عمیق شاعر میپردازد. شاعر از زخمهایی که شمشیر عشق بر او زده، سخن میگوید و به تپش رنگین زندگی در خون عشق اشاره میکند. او به وحشت و درد ناشی از شکار شدن در عشق معترف است و از غفلت و بیخبری از آینده خود، سخن میگوید. شاعر به شدت تحت تأثیر احساس جنون و گریه است و میداند که هیچ راهی برای رهایی از این حالت جز خاموشی وجود ندارد. او به سختیهای زندگی و ناتوانی در تغییر سرنوشتش اشاره میکند و از بخت تیرهاش شکایت دارد که اجازه آرامش به او نمیدهد. در نهایت، شاعر تنهایی و ناامیدی خود را در رویارویی با مرگ و فنا بیان میکند و به یاد عشق و دوستیهای گمشده، زنجیری از درد و رنج را بر گردن احساسات خود میبیند.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه زیبایی یا جاذبهای در راز و رمز کاروان است که باعث میشود رنگ هر دو عالم در خون شکارش جاری شود.
هوش مصنوعی: ای وحشت، به خاطر ناامیدیام دست از شکار من بردار. به گوش من صدای نیزنی میرسد که تیر زخمش را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: از آینده و سرنوشت زندگیام سؤال نکنید، زیرا من همچون مخملی خوابآلود هستم که در خواب خود، خواب را میبینم و نمیدانم تعبیر آن چه خواهد بود.
هوش مصنوعی: جنون و اندوه من، جز سکوت چه کار دیگری میتواند بکند؟ این احساس به مانند زنجیری است که در آب غوطهور شده و همچون جوهر آیینه در آن شناور است.
هوش مصنوعی: در این دنیای پر از حیرت و شگفتی، من آزاد هستم و کسی نمیتواند مرا از حرکت و جولان بازدارد. پاهای من در این مسیر به شدت گود است، اما باز هم به جلو میروم.
هوش مصنوعی: برای یافتن مشکلات و آفات در دنیای امکان، باید از کسی کمک گرفت. حتی اگر صبح باشد و روشنایی وجود داشته باشد، هنوز هم اثر شبنم در شیر موجود است.
هوش مصنوعی: حبابی که از موج وجود به وجود آمده، به شدت تلاش میکند، اما مانند عمر که به پایان میرسد و دیگر قابل تعمیر نیست، از دست میرود و اتمام مییابد.
هوش مصنوعی: عاشق به خاطر ستم بختش نمیتواند آرامش داشته باشد، زیرا چشمانش با مشاهده غم و سیاهی، او را به درد و رنج میکشاند.
هوش مصنوعی: من اگرچه ناتوانم، ولی اگر محتسب بر سنگ مینوازد، صدای نالهام مانند چاقویی است که اثرش خونین و ویرانگر است.
هوش مصنوعی: یاد و خاطرهی عشق در دلم مانند رنگی زنده است، همچون صدای صیادی که از حرکت و فرار شکار برایش به وجود میآید و دامهایش از این حرکت پر از جنب و جوش میشوند.
هوش مصنوعی: از بیابان زوال تا چشمه آب زندگی، دیگری را جز شمشیر او ندیدهام که خوابیده باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۷
حباب از موج هستی دست طاقت شسته میکوبد
که طاق عمرچون بشکست ممکن نیست تعمیرش
بنای طاقتم را سوخت طغرل مصرع بیدل
که تاق عمر چون بشکست ممکن نیست تعمیرش
دلارامی که حیرانم من از حسن جهانگیرش
رخ او آیتی در حسن و نور قدس تفسیرش
چو دست عشق او گیرد کمان حکم در قبضه
نه مردی گر برو داری که برجز تو رسد تیرش
چو زلف او کند در بند مجنونان عشقش را
[...]
کمانداری که در قتلم بود تعجیل تأخیرش
نه تیرش را ز دل کندن توانم نی دل از تیرش
چو بر نخجیر تیر اندازد آن شوخ از خدا خواهم
که آیم در نظر در صیدگه برشکل نخجیرش
در رحمت بود خندان و خوش برمردمان آن رو
[...]
نشد از زخم تیر آهو گریزان روز نخجیرش
از آنشد تا کسی بیرون نیارد از درون تیرش
هر آن عاشق که شد آشفته زنجیر موی تو
بجز پیش تو نتوان داشتن جایی بزنجیرش
به خوابم دوش میخواندی میان لاله زار گل
[...]
ز شست صاف از دل می جهد گرم آنچنان تیرش
که از بوی کباب افتد به فکر زخم ،نخجیرش
زخون صید اگر صحرا شود دریا،چه غم دارد؟
که از سنگین دلی برکوه باشد پشت شمشیرش
مخور ازطفل طبعی روی دست دایه گردون
[...]
به رنگ شمع بگدازد ز سوز سینه ام تیرش
چو موج باده گردد آب خون آلوده شمشیرش
نبیند در لحد هم کشتهٔ مژگانش آسایش
که باشد هر کف خاکی به پهلو پنجهٔ شیرش
به راه انتظار ناوکش خون دل حسرت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.