گنجور

 
بیدل دهلوی

دلی که گردش چشم تو بشکند سازش

به ذوق سرمه شدن خاک لیسد آوازش

به هر زمین‌ که خرام تو شوخی انگیزد

چمن به خنده نگیرد غبار گلبازش

به محفلی‌ که نگاهت جنون‌ کند تعمیر

پری به سنگ زند شیشه خانهٔ نازش

به خانه‌ای ‌که مقیمان انتظار تواند

زنند از آینه‌ها حلقه بر در بازش

من و جنون زده اشکی ‌که چون به شور آید

بقدر آبلهٔ پا دمد تک و تازش

غبار عرصه‌گه همتم‌ که تا به ابد

چو آسمان ننشیند ز پا سر افرازش

به رنگم آینه‌ای بود سایه پرور ناز

در آفتاب نشاند التفات پروازش

تلاش خلق‌ که انجام اوست خاک شدن

به رنگ اشک تری می‌چکد از آغازش

به‌ گرد عالم کم‌فرصتی وطن داریم

شرر خوش است به ‌پرواز آشیان سازش

چه شعله‌ها که نیامد به روی آب ‌امروز

مپرس از عرق بی دماغی نازش

زخویش تا نروی ناز این چمن برجاست

شکست در پر رنگ تو کرد پروازش

به‌ کوه بیدل اگر نالد از گرانی دل

فرو به سنگ رود تا قیامت آوازش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

ندا رسید به عاشق ز عالم رازش

که عشق هست براق خدای می‌تازش

تبارک الله در خاکیان چه باد افتاد

چو آب لطف بجوشید ز آتش نازش

گرفت شکل کبوتر ز ماه تا ماهی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حسین خوارزمی

دلی که عشق حقیقی کند سرافرازش

سزد که باز نگوید به هیچکس رازش

دلا دو دیده بدوز و بغیر شه منگر

اگر ز غیرت او واقفی و از نازش

اگر سواره عشقی و طالب معراج

[...]

اهلی شیرازی

همای همت من آنچنان رمید از خلق

که گر بعرش در افتد مجال پروازش

ز آفتاب چنان بگذرد هم از دهشت

که ذره یی نفتد سایه بر زمین بازش

صائب تبریزی

مگر ز موج شراب است رشته سازش؟

که می دود به رگ و پی چو روح آوازش

کباب مطرب رنگین نوای عشق شوم

که ساخت گوشه نشین عندلیب راسازش

چو شیشه هرکه به آوازه می کند احسان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه