شکست خاطری دارم مپرس از فکر تدبیرش
که موی چینی آنسوی سحر بردهست شبگیرش
غبار دل به تاراج تپشهای نفس دادم
صدایی داشت این دیوانه در آغوش زنجیرش
چه امکانست نومیدی شهید تیغ الفت را
چوگل دامان قاتل میدمد خون زمینگیرش
نگارستان بیرنگی جمالی در نظر دارم
که مینای پری دارد سفال رنگ تصویرش
سیهکاری نمیماند نهان درکسوت پیری
به رنگ مو که رسواییست وقفکاسهٔ شیرش
نم تهمت چه امکانست بر صیاد ما بستن.
که با آبگهر شستهست حیرت خون نخجیرش
علاجی نیست جرم غفلت آیینهٔ ما را
مگر حیرت شود فردا شفاعت خواه تقصیرش
نه حرف رنگ میدانم نه سطر جلوه میخوانم
کتابی در نظر دارم که حیرانیست تفسیرش
نگاهش تا سر مژگان به چندین ناز میآید
به این تمکین چه امکانست از دل بگذرد تیرش
جهان کیمیا تاثیر استعداد میخواهد
چو تخمت قابل افتد هرکف خاکیست اکسیرش
به این طاقت سرا تا چند مغرورت کند غفلت
نفس دارد بناییکز هوا کردند تعمیرش
به چندین ناله یکدل محرم رازم نشد بیدل
خوشا آهی که از آیینه هم بردند تاثیرش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساساتی عمیق و مشاعر متناقض شاعر است. او از شکستهای روحی و ناامیدی صحبت میکند و اشاره به سختیهای عشق و افکارش در مورد زندگی و عشق دارد. شاعر به زیبایی و جذابیت زندگی اشاره میکند و بر این نکته تأکید دارد که همه چیز در زندگی بیشتر از آنچه که به نظر میرسد، پیچیدگی دارد. او به بررسی تردیدها و ناکامیهای خود میپردازد و همچنین بر نقش افسوس و حیرت در زندگی تأکید میکند. شاعر در نهایت به این نتیجه میرسد که در مواجهه با دشواریها و چالشها، نباید ناامید شد، بلکه باید به شناخت عمیقتری از خود و جهان دست یافت.
هوش مصنوعی: من دلی ش broken دارم، اما نپرس چطور با افکارم تلاش میکنم آن را ترتیب بدهم. آخرین لحظههای شب، مانند موهای چینی که به طرف صبح میآیند، باعث شدهاند که این شکست دل بیشتر از پیش حس شود.
هوش مصنوعی: احساسات درونم را به خاطر تلاطمات زندگی از دست دادم. این دیوانهای که در قید زنجیرهاست، صدایی خاص و تأثیرگذار دارد.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که مجروح عشق به دلیل دلتنگی و ناکامی از زندگی، همچون گلی که در دامن قاتل میروید، به دنیا بیاید؟ به این معنا که عشق حتی در شرایط سخت و ناامیدکننده همچنان وجود دارد و خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: من در نظر دارم که باغی زیبا و بیرنگ از جمالی را تصور کنم که مانند مینای لطیف، سفالی با تصاویری دلانگیز دارد.
هوش مصنوعی: هیچ عمل زشتی نمیتواند در ظاهر پیری پنهان بماند، زیرا مانند تغییر رنگ موها، این رسوایی به وضوح نمایان است.
هوش مصنوعی: گویا نمیتوان به شکلی به صیاد ما تهمت زد، زیرا او با آبهای گرانبها و دلنشین، حیرت و شگفتی شکارش را شسته و پاک کرده است.
هوش مصنوعی: هیچ درمانی برای گناه نادانی ما وجود ندارد، مگر اینکه فردا در حالی که شفاعتخواهی میکنیم حیران و سرگردان شویم.
هوش مصنوعی: من نه از کلمات زیبای رنگین خبر دارم و نه از جملات جذاب چیزی میدانم. تنها کتابی در ذهن دارم که تفسیرش مشکل و مایه حیرت است.
هوش مصنوعی: نگاه او به قدری زیبا و شیواست که نمیتوان به سادگی از زیباییاش گذشت. دل آدمی در برابر چنین ناز و زیبایی تسلیم میشود و نمیتواند آن را فراموش کند.
هوش مصنوعی: جهان مانند کیمیاگری است که برای تبدیل چیزها به بهترین حالت خود نیاز به استعداد دارد. اگر زمینه و قابلیت وجود داشته باشد، هر فرد عادی نیز میتواند به چیزهای ارزشمندی دست یابد.
هوش مصنوعی: به این مکان که تو را تا چه زمانی فریب میدهد، باید توجه کنی که این بنا بر اساس هوسها و آرزوهای نفسانی ساخته شده است.
هوش مصنوعی: به رغم چندین ناله و تلاشم، هیچکس نتوانست راز دلم را بفهمد. خوشا به حال آن آهی که تأثیرش حتی از آینه نیز منتقل شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلارامی که حیرانم من از حسن جهانگیرش
رخ او آیتی در حسن و نور قدس تفسیرش
چو دست عشق او گیرد کمان حکم در قبضه
نه مردی گر برو داری که برجز تو رسد تیرش
چو زلف او کند در بند مجنونان عشقش را
[...]
کمانداری که در قتلم بود تعجیل تأخیرش
نه تیرش را ز دل کندن توانم نی دل از تیرش
چو بر نخجیر تیر اندازد آن شوخ از خدا خواهم
که آیم در نظر در صیدگه برشکل نخجیرش
در رحمت بود خندان و خوش برمردمان آن رو
[...]
نشد از زخم تیر آهو گریزان روز نخجیرش
از آنشد تا کسی بیرون نیارد از درون تیرش
هر آن عاشق که شد آشفته زنجیر موی تو
بجز پیش تو نتوان داشتن جایی بزنجیرش
به خوابم دوش میخواندی میان لاله زار گل
[...]
ز شست صاف از دل می جهد گرم آنچنان تیرش
که از بوی کباب افتد به فکر زخم ،نخجیرش
زخون صید اگر صحرا شود دریا،چه غم دارد؟
که از سنگین دلی برکوه باشد پشت شمشیرش
مخور ازطفل طبعی روی دست دایه گردون
[...]
به رنگ شمع بگدازد ز سوز سینه ام تیرش
چو موج باده گردد آب خون آلوده شمشیرش
نبیند در لحد هم کشتهٔ مژگانش آسایش
که باشد هر کف خاکی به پهلو پنجهٔ شیرش
به راه انتظار ناوکش خون دل حسرت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.