گنجور

 
بیدل دهلوی

بسکه افتاده است بی‌نم خون صید لاغرش

می‌خورد آب از صفای خود زبان خنجرش

آنکه چون‌گل زخم ما را در نمک خواباند و رفت

چون سحر شور تبسم می‌چکد از پیکرش

بعد مردن هم مریض عشق بی‌فریاد نیست

گرد می‌نالد همان‌ گر خاک‌ گردد بسترش

بحر نیرنگی که عالم شوخی امواج اوست

می‌دهد عشق از حباب من سراغ‌ گوهرش

من ز جرأت بی‌نصیبم لیک دارد بیخودی

گردش رنگی که می‌گرداندم گرد سرش

تا نفس باقی‌ست دل را از تپیدن چاره نیست

طایر ما دام وحشت دارد از بال و پرش

کوس وحدت می‌زند دل گر پریشان نیست وهم

شاه اینجا می‌شود تنها به جمع لشکرش

باید از شرم فضولی آب‌گردد همتت

میهمان عالمی آنگه غم گاو و خرش

عافیت دل را تنک سرمایه دارد چون حباب

از شکستنها مگر لبریزگردد ساغرش

پر بلند است آستان بی‌نیازبهای عشق

آن سوی این هفت منظر حلقه‌ای دارد درش

از سراغ مطلبم بگذرکه مانند سپند

ناله‌ای ‌گم کرده‌ام‌، می‌جوبم از خاکسترش

بس که از درد محبت بیدل ما گشت زار

همچو مژگان می‌خلد در دیده جسم لاغرش

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حکیم نزاری

کیست شیخ الوقت تا فریاد دارم بر درش

زان که خلقی در ضلالت برد زلفِ کافرش

آن که گر یک بوسه با بادِ صبا هم ره کند

در خروش آید نباتِ مصر و شهد از شکّرش

وان که از رویِ شرف لؤلؤیِ لالا در صدف

[...]

ابن یمین

چیست آن گوهر که هست از لعل تاجی برسرش

وز پرند آل دائم گرته ئی اندر برش

هست سرخی باد سار و تنگ چشم و سخت دل

وز لباس آل عباس است اکثر بسترش

همچو بیماریست مزمن لیک گر میلش بود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابن یمین
جامی

آن قبای نیلگون بینید در سیمین برش

همچو شاخ گل که باشد خلعت از نیلوفرش

در کبودی فلک چون او مهی پیدا نشد

کاین چنین باشد لباس آسمانی در خورش

جان فدایت باد ای دربان دمی مانع مشو

[...]

اهلی شیرازی

نیست عیب از لاله گر لافد به گلبرگ ترش

هرکه در صحرا رآید عقل باشد کمترش

شمع من کاش از سر بیمار هجران بگذرد

کز نظر خواهد شد امشب تا بروز محشرش

بر لب آمد جان بیمارم چه باشد کز کرم

[...]

فضولی

لاف زد پیش رخت گلبن ز گلبرگ ترش

زد صبا از قهر گلبرگ ترش را بر سرش

پیش خورشید رخت گل را نمی بیند جمال

گر چه می بندد هوا از در شبنم ز یورش

گشت گل پروانه شمع جمالت ای پری

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه