بزم امکان بسکه عام افتاده دور ساغرش
هرکه را سرمایهٔ رنگیست میگردد سرش
مغز آسایش چسان بندد سر فرماندهی
کز خیال سایهٔ بالیست بالین پرش
بیحضور وصل جانان چیست فردوس برین
بیشراب لطف ساقی کیست آب کوثرش
جان فدای معجز ساقی که پیش از می کشی
نشئه در سر میدود چون مو ز خط ساغرش
چون مه نو نقش چینی از جبینم گل کند
سجده دامن چیده باشد بهر تعظیم درش
حسرت عاشق چه پردازد به سیر کاینات
شسته است این نقشها را یک قلم چشم ترش
داغ حرمان شعلهای دارم که در پرواز شوق
ظلم بر بیطاقتی کردند از خاکسترش
بسکه عاشق سرگران افتاده است از بار دل
موج اگر گردد نگیرد آب دریا بر سرش
رحم کن بر حال بیماری که از ضعف بدن
جای پهلو ناله میغلتد به روی بسترش
دولت تیز جفاکیشان بدان بیغیرتی
واعظ است آن شعلهکز خاشاک باشد منبرش
خواجه از چرب آخوریها همعنان فربهی است
میرود جایی که میگردد هیولی پیکرش
چشم حیران انتظار آهنگ مشق غفلت است
لغزش مژگان مینا انفعال مسطرش
گریه دارد عشق بر حال اسیران وفا
خس به چشم دام میافتد ز صید لاغرش
نیست بیدل را به غیر از خاک راه بیکسی
آنکه گاهی ازکرم دستی گذارد بر سرش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و هوای عاشقانه و اضطرابهای ناشی از عشق میپردازد. شاعر به بزم و خوشگذرانی اشاره دارد و میگوید که هر کسی که رنگی (احساسات) دارد، در این بزم غرق میشود. او از رنجهای عاشقان و حسرتهای آنان سخن میگوید و به این نکته اشاره میکند که بیحضور محبوب، بهشت هم بیمعناست. شاعر همچنین از زیبایی و خواص شراب سخن میگوید که تاثیر شگرفی بر روح دارد و بر آتش عشق و حرمان تاکید میکند. او درد و رنج بیوفایی را بیان کرده و در نهایت به تنهایی و انزوا اشاره میکند، به طوری که بیدل، شاعر این متن، جز خاک و عدم کسی را ندارد که به او دستی بر سر بگذارد.
هوش مصنوعی: در جمعهای شاد و خوشی، هر کسی که رنگ و زیبایی خاصی دارد، مورد توجه و اعتبار قرار میگیرد و به مرکز توجه تبدیل میشود. این وضعیت به طور عمومی رخ میدهد و همه به نوعی جذب آن میشوند.
هوش مصنوعی: چگونه میتوان آرامش ذهن را در سایهٔ مافیای قدرت پنهان کرد، در حالی که بر چهرهٔ یک رییس توهمی وجود دارد؟
هوش مصنوعی: زندگی بدون وجود محبوب چه ارزشی دارد؟ مانند بهشت برین است که بدون شراب محبت ساقی هیچ معنایی ندارد؛ و مانند آب کوثر است که بدون آن، بیفایده میگردد.
هوش مصنوعی: جانم را به خاطر معجزه ساقی فدای میکنم؛ چرا که پیش از آنکه می نوشی، نشئهاش در سرم میرقصد و چون مویی از خط ساغر (جام) اوست.
هوش مصنوعی: زمانی که ماه نو با زیبایی و دلنوازی به چهرهام میتابد، حاضرم بلندی روحم را به زیر دامنش بگذارم و به خاطر احترام و ارادت دلنشینم، سجدهکنان از او تقدیر کنم.
هوش مصنوعی: عاشق در حسرتی عمیق و جانکاه به سر میبرد، در حالی که زیباییهای جهان بهطور کامل در این دنیا نقش بستهاند و این نقشها تنها با یک قلم اشک و نگاهی غمگین میتوانند ترسیم شوند.
هوش مصنوعی: من در دل احساسات خود آتش غم و حسرتی دارم که در اوج آرزوهایم، ظلم و ناامیدی بر سرم آوار شده و این آتش را از خاکستر آن حسرتها میسازم.
هوش مصنوعی: عاشق به خاطر سنگینی دلش تماماً غرق در درد و غم شده است، به طوری که اگر دریا حتی به سرش برسد، او نمیتواند احساس کند.
هوش مصنوعی: به حال کسی که بیمار است و به خاطر ضعف بدنش در بستر ناله میکند، رحم کن.
هوش مصنوعی: دولت و ثروت طمعورزانی که بیرحمی میکنند، به خاطر عدم احساس غیرت یک واعظ به وجود آمده است. آن شعلهای که از خاشاک روشن میشود، نماد منبر اوست.
هوش مصنوعی: آقای ثروتمند و چاق، به جایی میرود که در آنجا هیچ چیز نمیتواند او را به زحمت بیندازد و محیطی مناسب برای او فراهم است.
هوش مصنوعی: چشم به راه است تا صدای مشق بیتوجهی را بشنود، در حالی که حرکت مژگان مینا، او را در حالتی ناپایدار قرار داده است.
هوش مصنوعی: عشق برای کسانی که در بند وفا هستند، اشک میریزد. در این حال، خس (علفهای خشک) به راحتی در چشمان دام میافتد، زیرا به شکار لاغر آن دقت نمیکند.
هوش مصنوعی: بیدل جز به خاک پای کسی دیگر دلخوشی ندارد، زیرا تنها همان فردی که گاهی به محبت دستی بر سر او میگذارد، میتواند دل او را شاد کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کیست شیخ الوقت تا فریاد دارم بر درش
زان که خلقی در ضلالت برد زلفِ کافرش
آن که گر یک بوسه با بادِ صبا هم ره کند
در خروش آید نباتِ مصر و شهد از شکّرش
وان که از رویِ شرف لؤلؤیِ لالا در صدف
[...]
چیست آن گوهر که هست از لعل تاجی برسرش
وز پرند آل دائم گرته ئی اندر برش
هست سرخی باد سار و تنگ چشم و سخت دل
وز لباس آل عباس است اکثر بسترش
همچو بیماریست مزمن لیک گر میلش بود
[...]
آن قبای نیلگون بینید در سیمین برش
همچو شاخ گل که باشد خلعت از نیلوفرش
در کبودی فلک چون او مهی پیدا نشد
کاین چنین باشد لباس آسمانی در خورش
جان فدایت باد ای دربان دمی مانع مشو
[...]
نیست عیب از لاله گر لافد به گلبرگ ترش
هرکه در صحرا رآید عقل باشد کمترش
شمع من کاش از سر بیمار هجران بگذرد
کز نظر خواهد شد امشب تا بروز محشرش
بر لب آمد جان بیمارم چه باشد کز کرم
[...]
لاف زد پیش رخت گلبن ز گلبرگ ترش
زد صبا از قهر گلبرگ ترش را بر سرش
پیش خورشید رخت گل را نمی بیند جمال
گر چه می بندد هوا از در شبنم ز یورش
گشت گل پروانه شمع جمالت ای پری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.