گنجور

 
بیدل دهلوی

نیست بی‌شور حوادث آمد و رفت نفس

کاروان موج دارد از شکست خود جرس

باغ امکان را شکست رنگ می‌باشد کمال

ای ثمر گر فرصتی داری به کام خویش رس

تا توانی پاس آب روی سایل داشتن

خودفروشی های احسان به‌ که ننمایی به کس

ای عدم آوازه قید زندگی هم عالمی‌ست

بیضه ‌گر بشکست‌، چون ‌طاووس رنگین ‌کن ‌قفس

مشت خونی هرزه‌گرد کوچهٔ زخم دلیم

حسرت است‌اینجا به جز عبرت چه‌می گردد عسس

دستگاه سفله‌خویان مایهٔ شور و شر است

خالی از عرض طنینی نیست پرواز مگس

چون به آگاهی رسیدی‌ گفت و گوها محو کن

نیست منزل جز بیابان مرگی شور جرس

بی‌غباری نیست هرجا مشت خاکی دیده‌ایم

شد یقین ‌کز بعد مردن هم نمی‌میرد هوس

چون‌ حبابم ‌بیدل از وضع‌ خموشی ‌چاره نیست

صاحب آیینه را لازم بود پاس نفس

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
قطران تبریزی

ای توئی بیچارگان را چاره و فریادرس

ایزد از هر دو بند و سختی مر ترا فریادرس

هرکه را رنجی بدو آمد تو برداری ازو

بر ندارد رنج تو جز کردکار پاک و بس

جز بکردار نشاط و ناز نگذاری قدم

[...]

سوزنی سمرقندی

ای بنظم آراستن با سعد اکبر هم نفس

مدح سعدالملک مسعود بن اسعد گوی و بس

آنکه نفس ناطقه از سینه ارباب نظم

بهر سلک مدح او در نفیس آرد نفس

صدر عالی رأی ملک آرای دستوری که بر

[...]

اوحدی

در ضمیر ما نمیگنجد بغیر از دوست کس

هر دو عالم را به دشمن ده، که ما را دوست بس

یاد میدار آنکه: هستی هر نفس با دیگری

ای که بی‌یاد تو هرگز بر نیاوردم نفس

میروی چون شمع و خلقی از پس و پیشت روان

[...]

ابن یمین

ز اقتضای دور گردون گر پدید آید ترا

چند روزی در جهان بر قول و فعلی دسترس

بشنو از ابن یمین پندی بغایت سودمند

با سلامت عمر اگر داری بسر بردن هوس

بدمگوی و بدمکن با هیچکس در هیچ حال

[...]

سلمان ساوجی

هست پیغامی مرا کو قاصدی مشکین نفس

سست می‌جنبد صبا ای صبح کار توست و بس

پیش خورشید مرا کاریست وانگه غیر صبح

کیست کو در پیش خورشیدی تواند زد نفس؟

ای نسیم صبح بگذر بر شبستانی که گشت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه