گنجور

 
قطران تبریزی

ای توئی بیچارگان را چاره و فریادرس

ایزد از هر دو بند و سختی مر ترا فریادرس

هرکه را رنجی بدو آمد تو برداری ازو

بر ندارد رنج تو جز کردکار پاک و بس

جز بکردار نشاط و ناز نگذاری قدم

جز بگفتار وفا و جود نگشائی نفس

ایزدت فریادرس بادا بهر کاری کجا

خلق عالم را بهر کاری توئی فریادرس