عیش داند دل سرگشته پریشانی را
ناخدا باد بودکشتی توفانی را
اشک در غمکدهٔ دیده ندارد قیمت
از بن چاه برآر این مهکنعانی را
عشق نبود به عمارتگری عقل شریک
سیل ازکف ندهد صنعت ویرانی را
ازخط و زلفبتان تازهدلیل استکه حسن
کرده چتر بدن اسباب پریشانی را
بار یابی چو به خاک درصاحبنظران
چین دامان ادبکن خط پیشانی را
ریزش اشکندامت ز سیهکاریهاست
لازم است ابر سیه قطرهٔ نیسانی را
زیرگردون نتوان غیرکثافت اندوخت
ناخن و موست رسا مردم زندانی را
لاف آزدگی از اهل فنا نازیباست
دامن چیده چه لازم تن عریانی را
جاهل از جمعکتب صاحب معنی نشود
نسبتی نیست به شیرازه سخندانی را
نفس سوخته باید به تپش روشنکرد
نیست شمع دگر این انجمن فانی را
نتوان یافت ازآن جلوهٔ بیرنگ سراغ
مگر آیینهکنی دیده قربانی را
بازگشتی نبود پای طلب را بیدل
سیل ما نشنود افسون پشیمانی را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حال و هوای عاطفی و فلسفی شاعر است که به موضوعاتی مانند عشق، اندوه، و زندگی میپردازد. شاعر از سرگشتگی و پریشانی دل سخن میگوید و به ناخوشیها و بحرانهای عاطفی اشاره میکند. او تأکید میکند که عشق نمیتواند به عقل مرتبط باشد و غم و ندامت در زندگی گاهی فراموش میشوند. همچنین، زیر فشار زندگی، انسانها نمیتوانند غیر از کثافت جمع کنند و نیاز به خودآگاهی و ادب دارند. شاعر در پایان بیان میکند که هیچ بازگشتی در پیگیری آرزوها وجود ندارد و انسان باید با تلاش و صداقت در طلب خود پیش برود. این شعر به نوعی نقد اجتماعی و بیان احساسات عمیق انسانی است.
هوش مصنوعی: دل سرگشته و حیران، زندگی را میشناسد، همانطور که ناخدا از کشتی در میان طوفان آگاه است.
هوش مصنوعی: اشکی که در غم و اندوه چشمها وجود دارد، ارزشی ندارد. از عمق چاه این غم، این مه لطیف را به بیرون بیاور.
هوش مصنوعی: عشق نمیتواند با تفکر منطقی و عقلانی همراه باشد؛ چرا که لحظهای که احساساتی مانند عشق در وجود انسان شعلهور میشود، نمیتواند اجازه دهد که عقل و منطق در مدیریت و ساختار زندگی موثر واقع شوند. در واقع، فوران احساسات، مانند طغیانی در رودخانه، تمام مهارتها و دستاوردهای رسمی را به ویرانی میکشاند.
هوش مصنوعی: از نشانههای زیبایی و جذابیت بتی، که موها و خطوط دلفریبش را به نمایش میگذارد، میتوان فهمید که زیباییاش مانند چتری است که وسایل پریشانی و آشفتگی را در بر میگیرد.
هوش مصنوعی: وقتی که به سرزمین علم و ادب میروی، تلاش کن تا از دانش و فضیلت کسانی که در این زمینه خبره هستند بهرهمند شوی و بر سیرت خود بیفزایی.
هوش مصنوعی: ریزش اشکهای توبه از کارهای ناپسند ضروری است مانند اینکه ابر تیره باید قطرههای باران را بریزد.
هوش مصنوعی: در دنیا نمیتوان جز زشتیها چیزی جمع کرد، همانطور که ناخن و مو از بدن انسان جدا نمیشود. این بیان به روشنی نشان میدهد که زندگی در این دنیا پر از مشکلات و گرفتاریهاست و به نوعی برای انسانها مانند زندانی است.
هوش مصنوعی: افتخار به آزادی در میان کسانی که به زوال نزدیکاند، زیبا نیست. کسانی که در پی حریفی غیرفطری هستند، نیازی به برازندگی ندارند.
هوش مصنوعی: ناپختگی و بیخبر بودن از دانش نمیتواند فردی را به معنای واقعی دانا کند، زیرا تنها داشتن کتاب و اطلاعات کافی نیست، بلکه تسلط بر اصول و ساختار سخنوری است که فرد را به یک گویندهی خوب تبدیل میکند.
هوش مصنوعی: روحی که دچار درد و آتش است، باید با تپش و زندگی دوباره امیدوار شود. در این جمع بیدوام، دیگر شمعی نیست که نورانیام کند.
هوش مصنوعی: تنها راهی که میتوانی زیبایی خالص و بیرنگ را ببینی، این است که همچون آینهای برای کسی که عاشق و فدای آن زیبایی است، عمل kنی.
هوش مصنوعی: هیچ راهی برای برگشتن وجود ندارد، ما به دنبال چیزی هستیم و در این مسیر، نیازی به شنیدن سخنان پشیمانی نداریم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۵
بار یابی چو به خاک درصاحبنظران
چین دامان ادبکن خط پیشانی را
آفرین باد برین مصرع بیدل طغرل
چین دامان ادب کن خط پیشانی را!
بده آن راحِ روانپرورِ ریحانی را
که به کاشانه کشیم آن بتِ روحانی را
من به دیوانگی ار فاش شدم معذورم
کان پری صید کند دیو سلیمانی را
سر به پای فَرَسَش درفکنم همچون گوی
[...]
گریه از دل نبرد کلفت روحانی را
عرق شرم نشوید خط پیشانی را
لنگر درد به فریاد دل ما نرسید
تا که تسکین دهد این کشتی طوفانی را؟
دل آگاه ز تحریک هوا آسوده است
[...]
هرکجا نسخهکنند آن خط ریحانی را
نیست جز نالهکشیدن قلم مانی را
پیش از آنکز دم شمشیر تو نم بردارد
شست حیرت ورق دیدهٔ قربانی را
مطلب شوخی پرواز ز موج گهرم
[...]
عشقت آمیخت به دل درد فراوانی را
ریخت در پیرهنم، خار بیابانی را
نام پروانه مکن یاد که نسبت نبود
با من سوخته دل، سوخته دامانی را
هرچه خواهی بکن، از دوری دیدار مگو
[...]
چند غواص بری گوهر عمانی را
طلب از شط قدح جوهر رمانی را
نقش روی تو به چین برده مبرهن کردم
تا که بر صفحه شکستم قلم مانی را
به نگه راز درون مردم چشمت دانست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.