روزی که عشق رنگ جهان نقش بسته بود
تقدیر، نوک خامهٔ صنعت شکسته بود
عیش و غمی که نوبر باغ تجدد است
چندین هزار مرتبه ازیاد جسته بود
خاک تلاش کرد به سر، خلق بیتمیز
ورنه غبار وادی مطلب نشسته بود
این اجتماع وهم بهار دگر نداشت
رنگ پریدهٔ گل تحقیق دسته بود
ربط کلام خلق نشد کوک اتفاق
تاری که داشت ساز تعین گسسته بود
عمریست پاس وضع قناعت وبال ماست
وارستگی هم از غم دنیا نرسته بود
کس جان به در نبرد زآفات ما و من
سرها فکنده دم تیغ دو دسته بود
دیدیم عرض قافلهٔ اعتبارها
جمعیتی که داشت همین بار بسته بود
بیدل نه رنگ بود و نه بویی در چمن
رسواییی به چهره عبرت نشسته بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و روز عشق و زندگی پرداخته و به بیان ناکامیها و چالشهای انسانی میپردازد. شاعر از حسرت و تلخیهای اجتماعی و فردی سخن میگوید که بر اثر تلاشهای نافرجام و بیثمر به وجود آمدهاند. او بیان میکند که عشق در جهان نقش بسته ولی تقدیر و سرنوشت موانع زیادی بر سر راه آن قرار داده است. در این شعر، بیتفاوتی و افسردگی اجتماعی، به ویژه در مواجهه با دردها و غمهای دنیا به تصویری روشن از زوال و ناکامی تبدیل شده است. در نهایت، شاعر بر این نکته تأکید میکند که انسانها به دلایل مختلف همچنان درگیر مشکلات خود هستند و از حقیقت واقعی دور ماندهاند.
هوش مصنوعی: روزی که عشق همهجا را پر کرده بود، سرنوشت در دستان هنرمند به خوبی شکل نگرفته و ناقص بود.
هوش مصنوعی: لذت و اندوهی که نویدهای تازه و مدرن به ارمغان میآورد، به مراتب بیشتر از همه خاطرات گذشته است.
هوش مصنوعی: خاک تلاش میکرد تا خود را به نمایش بگذارد، اما مردم بیتوجه بودند. در واقع، گرد و غبار در مسیر حقیقت وجود داشت.
هوش مصنوعی: این جمعیت خیال و وهم دیگر مانند بهاری پررنگ و شاداب نیست، بلکه فقط نمایی از واقعیتهای ضعیف و ناتوان را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: کلامِ مردم به هم پیوسته نیست و مانند سازهایی که در اثر حادثهای از هم گسستهاند، به هم مرتبط نمیشود.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که به خاطر پذیرش قناعت دچار مشکل و دردسر شدهایم و حتی رهایی از دغدغههای دنیوی نیز ما را رهایی نمیبخشد.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند از آسیبهای ناشی از خودخواهی ما و تو جان سالم به در ببرد، زیرا سرها بر اثر تیغ دو لبهای که همان خودخواهی است، جدا میشود.
هوش مصنوعی: ما شاهد بودیم که در مسیر قافلهٔ اعتبارها، جمعیتی موجود بود که همین وزنه و بار را به دوش میکشید.
هوش مصنوعی: بیدل نه رنگ و بو دارد و نه در چمن حضوری دارد، بلکه در چهرهاش نشانهای از عبرت و آگاهی به چشم میخورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غیر از دل دو نیم که خندان چوپسته بود
بر هر دری که روی نهادیم بسته بود
قسمت نگر که طوطی بی طالع مرا
روی سخن به آینه زنگ بسته بود
قحط سخن نداشت مرا از سخن خموش
[...]
دیدم به چشم سر، که سکندر نشسته بود
در چنگ انفعال دلش ریش و خسته بود
آیینه اش ز پای ستوران نمود روی
او دل مثال آینه ز آیینه شسته بود
احوال ملک [و] حشمت دارا ز من بپرس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.