هرکه را دیدم ز لاف ما و من شرمنده بود
شخصهستیچونسحر هرجانفسزد خندهبود
ماجرای چرخ با دلها همین امروز نیست
دانهای گر داشت دایم آسیا گردنده بود
خودفروشان خاک گردیدند و نامی چند ماند
عالمی عنقاست اینجا نیستی پاینده بود
خلق از بیاتفاقی ننگ خفت میکشد
پنبهها ربطی اگر میداشت دلق و ژنده بود
آرزوها در کمین نقب شهرت خاک شد
نام هم بهر فرورفتن زمینی کنده بود
صورت آیینه جز مستقبل تمثال نیست
بیتکلف رفتهٔ ما بود اگر آینده بود
نرگسستانهاست گلجوش از غبار این چمن
خوش نگاهی از حیا چشمی به خاک افکنده بود
بر سر فرهاد تا محشر قیامت میکند
تیشهای کز بیتمیزی روی شیرین کنده بود
عالمی زین انجمندر خود نفسدزدید و رفت
تا کجا بوی چراغ زندگانی گنده بود
مستی و مخموری این بزم بیتغییر نیست
باده تا بوده است یکسر رنگ گرداننده بود
نُه فلک دیدیم و نگرفتیم ایراد دویی
از دم یک شیشهگر این شیشهها آکنده بود
دوش جبر و اختیاری مبحث تحقیق داشت
جز به حیرت دم نزد بیدل چه سازد بنده بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بررسی مفاهیم وجود و عدم، انسانیت و مشهور شدن پرداخته است. او به ناپایداری دنیا و افتخارهای کاذب اشاره میکند و نشان میدهد که انسانها در نهایت به خاک برمیگردند و نامشان حتی ممکن است فراموش شود. همچنین، شاعر بر این باور است که زندگی و زیباییها در معرض تغییرات دائمی قرار دارند و هیچچیز ثابت نیست. در نهایت، او به بحث جبر و اختیار اشاره میکند و میگوید که در زندگی، ما فقط میتوانیم با حیرت به مسائلی که خارج از کنترلمان هستند نگاه کنیم.
هوش مصنوعی: هر که را دیدم از ادعای خود و فخر به من، شرمنده بود. وجود شخصی مثل من، مانند سحر، در هر جا باعث خنده جاننفسها شده بود.
هوش مصنوعی: ماجرای چرخ و تحولات آن در دلها، تنها مربوط به امروز نیست؛ اگر دانهای وجود داشت، آسیاب همیشه در حال چرخش بود.
هوش مصنوعی: افرادی که به خودفروختگی و حماقت پرداختند مانند خاک شدند و فقط چند نام از آنها باقی ماند. این دنیا مانند جایی است که مرغی افسانهای به نام عنقا در آن وجود ندارد و چیزی پایدار و دائمی نیست.
هوش مصنوعی: مردم از بیاتفاقی و بیدلی، احساس شرم و خفگی میکنند؛ اگر سرنوشت و تقدیر با هم ارتباطی داشت، وضعیت و زندگیشان به شکل لباسهای کهنه و پاره میشد.
هوش مصنوعی: آرزوها در انتظار فرصتی برای برآورده شدن هستند، اما در نهایت به زیر خاک و نابودی میرسند. نام و شهرت هم مثل یک حفاری به سمت زمین میرود و از بین میرود.
هوش مصنوعی: آیینه تنها تصویری از چهرهی ما را نشان میدهد و اگر آیندهای وجود داشت، تصویر ما بهراحتی در آن دیده میشد.
هوش مصنوعی: در باغی پر از گلهای نرگس، زیباییهایی در دل چمن رخ نموده و یکی از گلها به خاطر حیا و شرم، نگاهش را به زمین دوخته است.
هوش مصنوعی: فرهاد تا قیامت بر سر عشق خود مشغول کار است و از بینظمی در عشق شیرین، تیشهای به دست گرفته و به تلاش خود ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: یک عالم از این جمع، با دلهره و ترس به جلو رفت و در جایی غیبت کرد، زیرا بوی بد و ناگواری که از چراغ زندگی به مشام میرسید، همه جا را پر کرده بود.
هوش مصنوعی: شور و حال و شادابی این محفل همیشگی نیست و نوشیدنی همواره تغییر میکند و دارای رنگهای متفاوت است.
هوش مصنوعی: ما نه آسمان را دیدهایم و به آن ایرادی نگرفتهایم، چرا که هر یک از این ظروف شیشهای از دم یک شیشهگر پر شدهاند.
هوش مصنوعی: شب گذشته بحثی در مورد جبر و اختیار وجود داشت، اما نتیجهای جز حیرت به دست نیامد. بیدل نگران است که این موضوع چه تاثیری بر بنده داشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.