گنجور

 
بیدل دهلوی

زین باغ بسکه بی‌ثمری آشکاربود

دست دعای ما همه برگ چنار بود

دفدیم مغزل فلک و سحر بافی‌اش

یک رفت وآمد نفسش پود وتار بود

خلقی به‌کارگاه جسد عرضه داد و رفت

ما و منی‌ که دود چراغ مزار بود

سیر بهار عمر نمودیم ازین چمن

با هر نفس وداع گلی یادگار بود

دلها سموم‌پرور افسون حیرتند

در زلف یار شانهٔ دندان مار بود

هرگل درتن بهار ‌چمن‌ساز حیرتیست

چشم‌ که باز شد که نه با او دچار بود

ما غافلان تظلم حرمان‌ کجا بریم

حسن آشکار و آینه در زنگبار بود

تکلیف هستی‌ام همه خواب بهار داشت

دیوار اوفتاده به سر سایه‌وار بود

تنها نه من ز درد دل افتاده‌ام به خاک

بر دوش‌ کوه نیز همین شیشه‌بار بود

عجزم به ناله شور قیامت بلندکرد

بر خود نچیدنم علم کوهسار بود

جز کلفت نظر نشد از دهر آشکار

افشاندم این ورق همه خطها غبار بود

جیبم به چاک داد جنون شکفتگی

دلتنگیم چو غنچه عجب جامه‌وار بود

پر دور گردماند ز غیرت غبار من

دست بریدهٔ که به دامان یار بود

جهدی نکردم و به فسردن ‌گذشت عمر

در پای همت آبله‌ام آ کار بود

بیدل به ما و تو چه رسد ناز آگهی

در عالمی که حسن هم آیینه‌دار بود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
انوری

آن روزگار کو که مرا یار یار بود

من بر کنار از غم و او در کنار بود

روزم به آخر آمد و روزی نزاد نیز

زان گونه روزگار که آن روزگار بود

امروز نیست هیچ امیدم به کار خویش

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

از گلبن زمانه مرا بهره خار بود

وزجانم روزگار نصیبم خمار بود

اکنون چه راحتست درین دور زندگی

چون شد بهر زه آنچه ز عمر اختیار بود؟

از حادثات دهر و جفاهای روزگار

[...]

اسیری لاهیجی

چون از ازل نصیبه ما عشق یار بود

در عاشقی مگو که مرا اختیار بود

هر دم جمال تازه نماید بعاشقان

زان رو که جلوه های رخش بیشمار بود

مست مدام جام وصال حبیب را

[...]

قصاب کاشانی

تا دست شانه در شکن زلف یار بود

روزم ز رشگ تیره چو شب‌های تار بود

گردیده سرخ هر مژه ما ز خون دل

پیوسته دست و دیده ما در نگار بود

وحشت تمام رفت ز یاد غزال‌ها

[...]

حزین لاهیجی

امشب که دل در آتش آن گلعذار بود

هر موی بر تنم رگ ابر بهار بود

غافل نمود چهره و دیدار، رو نداد

چشمی که داشتم به ره انتظار بود

محرومی وصال همین در فراق نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه