گنجور

 
بیدل دهلوی

مطلبی‌ گر بود از هستی همین آزار بود

ورنه در کنج عدم آسودگی بسیار بود

زندگی‌جز نقد وحشت درگره چیزی نداشت

کاروان رنگ و بو را رفتنی در بار بود

غنچه‌ای پیدا نشد بوی گلی صورت نبست

هر چه دیدم زین چمن یا ناله یا منقار بود

دست همت ‌کرد از بی‌جرأتیها کوتهی

ورنه چون گل‌ کسوت ما یک گریبان‌وار بود

سوختن هم مفت عشرتهاست امّا چون شرار

کوکب ‌کم‌فرصت ما یک نگه سیار بود

غفلت سعی طلب بیرون نرفت از طینتم

خواب پایی داشتم چشمم اگر بیدار بود

عافیت در مشرب من بارگنجایش نداشت

بس که جامم چون شرر از سوختن سرشار بود

این دبستان چشم قربانی‌ست ‌کز بی‌مطلبی

نقش لوحش بیسواد و خامه‌ها بیکار بود

قصرگردون را ز پستی رفعت یک پایه نیست

گردن منصور را حرف بلندش دار بود

مصدر تعظیم شد هرکس ز بدخویی گذشت

نردبان اوج عزت وضع ناهموار بود

دل به‌حسرت خون‌شد و محرم‌نوایی برنخاست

نالهٔ فرهاد ما بیرون این ‌کهسار بود

شوخی نظاره بر آیینهٔ ما شد نفس

چشم بر هم بسته بیدل خلوت دیدار بود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیرخسرو دهلوی

ای خوش آن وقتی که آن بدعهد با ما یار بود

این متاع درد را در کوی او بازار بود

بوستانها کاندر او بودیم خوش با دوستان

آن همه گلها تو پنداری سراسر خار بود

بارها بینم به خود آن عیش را یاد آورم

[...]

جامی

دوش چشم من به خواب و بخت من بیدار بود

شب همه شب مونس جانم خیال یار بود

دیدمش در خواب چون بیدار شد بخت اندکی

اینقدر زین بخت خواب آلود هم بسیار بود

لعل او در خنده هر باری که شکربار گفت

[...]

اسیری لاهیجی

دوش جانم در هوای آن خط و رخسار بود

شب همه شب در سرم سودای زلف یار بود

با وجود روی جان افروز و قددلربات

عاشقان را از بهشت و حور و طوبی عار بود

مونس دردت نه تنها این زمانم کز ازل

[...]

محتشم کاشانی

دوش چشمم هم به خواب از فکر و هم بیدار بود

در میان خواب و بیداری دلم با یار بود

گرچه بود از هر دو جانب بر دهن مهر سکوت

ناز او را با نیاز من سخن بسیار بود

کار من دامن گرفتن کار او دامن کشی

[...]

وحشی بافقی

دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود

تیغ در دست تغافل سخت بی زنهار بود

رفتن و ناآمدن سهل است با خود خوش کنیم

دیده را نادیده کرد و رفت این آزار بود

رسم این می‌باشد ای دیر آشنای زود سر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه