مطلبی گر بود از هستی همین آزار بود
ورنه در کنج عدم آسودگی بسیار بود
زندگیجز نقد وحشت درگره چیزی نداشت
کاروان رنگ و بو را رفتنی در بار بود
غنچهای پیدا نشد بوی گلی صورت نبست
هر چه دیدم زین چمن یا ناله یا منقار بود
دست همت کرد از بیجرأتیها کوتهی
ورنه چون گل کسوت ما یک گریبانوار بود
سوختن هم مفت عشرتهاست امّا چون شرار
کوکب کمفرصت ما یک نگه سیار بود
غفلت سعی طلب بیرون نرفت از طینتم
خواب پایی داشتم چشمم اگر بیدار بود
عافیت در مشرب من بارگنجایش نداشت
بس که جامم چون شرر از سوختن سرشار بود
این دبستان چشم قربانیست کز بیمطلبی
نقش لوحش بیسواد و خامهها بیکار بود
قصرگردون را ز پستی رفعت یک پایه نیست
گردن منصور را حرف بلندش دار بود
مصدر تعظیم شد هرکس ز بدخویی گذشت
نردبان اوج عزت وضع ناهموار بود
دل بهحسرت خونشد و محرمنوایی برنخاست
نالهٔ فرهاد ما بیرون این کهسار بود
شوخی نظاره بر آیینهٔ ما شد نفس
چشم بر هم بسته بیدل خلوت دیدار بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق پوچی و رنج در زندگی است. شاعر با تأکید بر عدم وجود آسایش و خوشبختی به نقد وضعیت کنونی خود میپردازد و زندگی را پر از درد و نارسایی توصیف میکند. او از ناتوانی در ابراز وجود و حقیقت خویش گلایه دارد و به بیفایده بودن تلاشها و آرزوها میپردازد. در این اثر، احساس یأس و ناامیدی در برابر زیباییهای زندگی و ناکامی در دستیابی به عشق و آرامش به وضوح دیده میشود. در نهایت، شاعر به تکرار و عدم تغییر در شرایط زندگی اشاره میکند و خیالهای سرکوبشده خود را آدمی بیصدا و بیعمل توصیف میکند.
هوش مصنوعی: اگر چیزی در دنیا وجود دارد، همین وجود سبب آزار است، و اگر نبود، در جایی که هیچ چیزی نیست، آرامش بسیار وجود دارد.
هوش مصنوعی: زندگی جز تجربه ترس و نگرانی چیز دیگری ندارد. کاروانی که همواره در حال حرکت است، فقط به باری از رنگ و بو میرسد.
هوش مصنوعی: در این چمن، هیچ غنچهای وجود ندارد که بوی گل را به مشام برساند. هر چه که دیدم تنها صداهایی از ناله یا پرندهای در حال جستجوی غذا بود.
هوش مصنوعی: اگر انسانها کمجرأت و بیهمت باشند، ممکن است از ویژگیهای نیکویی که در درونشان وجود دارد، غافل بمانند. در حقیقت، اگر اراده و تلاش بیشتری داشته باشند، میتوانند به زیبایی و شکوفایی مانند گل برسند و شکوه ظاهری خود را نمایان کنند.
هوش مصنوعی: در حجاب عشق، رنج و آتش سوختن هم رایگان است، اما چون نور ستارهای در دسترس نیست، یک لحظه نگاه به محبوب میتواند خیالی بسیار زودگذر باشد.
هوش مصنوعی: غفلت و سعی برای رسیدن به هدف از ذات من دور نشده است. اگر چشمانم بیدار بود، میتوانستم به راحتی مسیر را ببینم.
هوش مصنوعی: عافیت و آرامش در سبک زندگی من جایی نداشت، چون杯 من از شدت غم و سوختن پر از ناراحتی و تلاطم بود.
هوش مصنوعی: این مکان مانند یک مدرسه است که افرادی در آن حاضرند، اما به دلیل نداشتن موضوعی برای یادگیری، نوشتههایشان نادان و ساده است و وسایلشان بیاستفاده ماندهاند.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به نابرابریها و تفاوتهای زندگی اشاره دارد. کسی که در مقام و مرتبهای بلند قرار دارد، ممکن است به خاطر رفتار یا ویژگیهایش به زیر کشیده شود. حتی افراد با مقامهای بالا نیز ممکن است با چالشها و محدودیتهایی روبرو شوند که مانع از دستیابی به اهدافشان میشود. در واقع، قدرت و مقام نمیتواند همیشه پایداری و امنیت را تضمین کند.
هوش مصنوعی: هر کسی که از بدخویی و رفتار ناپسند خود عبور کند و خود را اصلاح کند، به مرتبهای از احترام و عزت میرسد، هرچند در آغاز ممکن است شرایطش دشوار و ناپایدار باشد.
هوش مصنوعی: دل پر از حسرت و غم شد و هیچ کسی نیست که در این محفل نوایی سر دهد. نالهٔ فرهاد ما در این کوهستان بلند به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: نگاه کردن به خودمان در آیینه، به نوعی بازی و شوخی است. در این حالت، نفس ما (روح یا وجود ما) چشمانش را بسته و در حالتی عمیق، به تنهایی و خلوتی از دیدار مشغول است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خوش آن وقتی که آن بدعهد با ما یار بود
این متاع درد را در کوی او بازار بود
بوستانها کاندر او بودیم خوش با دوستان
آن همه گلها تو پنداری سراسر خار بود
بارها بینم به خود آن عیش را یاد آورم
[...]
دوش چشم من به خواب و بخت من بیدار بود
شب همه شب مونس جانم خیال یار بود
دیدمش در خواب چون بیدار شد بخت اندکی
اینقدر زین بخت خواب آلود هم بسیار بود
لعل او در خنده هر باری که شکربار گفت
[...]
دوش جانم در هوای آن خط و رخسار بود
شب همه شب در سرم سودای زلف یار بود
با وجود روی جان افروز و قددلربات
عاشقان را از بهشت و حور و طوبی عار بود
مونس دردت نه تنها این زمانم کز ازل
[...]
دوش چشمم هم به خواب از فکر و هم بیدار بود
در میان خواب و بیداری دلم با یار بود
گرچه بود از هر دو جانب بر دهن مهر سکوت
ناز او را با نیاز من سخن بسیار بود
کار من دامن گرفتن کار او دامن کشی
[...]
دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود
تیغ در دست تغافل سخت بی زنهار بود
رفتن و ناآمدن سهل است با خود خوش کنیم
دیده را نادیده کرد و رفت این آزار بود
رسم این میباشد ای دیر آشنای زود سر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.