گنجور

 
بیدل دهلوی

درگلستانی‌که حسنش جلوه‌ای سر می‌کند

گل ز شبنم دیدهٔ حیران ساغر می‌کند

بی‌تو طفل اشک مشتاقان ز درد بیکسی

گر همه در چشم غلتد خاک بر سر می‌ کند

همچو اشکم حسرت‌ اندیش نثار راه تست

هر صدف کز آبرو سامان گوهر می‌کند

اعتمادی نیست بر جمعیت اجزای ما

این ورقها را هوای زلفت ابتر می‌کند

موج آبش می‌زند تیغ محرف برکمر

سرو هر گه طرز رفتار ترا سر می‌کند

پاکبازان فارغند از تهمت آلودگی

حسرت دیدار گاهی چشم ما تر می‌کند

از جنونم عالمی پوشید چشم امتیاز

هر که عریان می‌شود این جامه در بر می‌کند

می‌دهد اجزای رنگ و بوی جمعیت به باد

هر که درس خنده‌ای چون غنچه از بر می‌کند

راحتت فرش است اگر از وهم طاقت بگذری

ناتوانی هر چه آید پیش بستر می‌کند

بیخود احرام ‌گلزار خیال کیستم

گردش رنگم ره معشوقه‌ای سر می‌کند

حیرت اظهاریم بیدل لذت تحقیق‌ کو

هیچکس آگاهی از آیینه باور می‌کند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیرخسرو دهلوی

بر بناگوشت بلای خط که سر بر می‌کند

جزو جزو عاشق بیچاره ابتر می‌کند

سرو کز بالای خود در سر کند باد، آن مبین

آن نگر کِش باد پیشت خاک بر سر می‌کند

چند گویی پیشت آیم، وه که چون تو یوسفی

[...]

خواجوی کرمانی

آنک از کان هر زرو گوهر که سر بر می کند

پیش دست کان یسارش خاک بر سر می کند

جود اوکی بحر اخضر را نپوشد هر نفس

جامه ی سیمابی موجش که در بر می کند

چون صبا از محمر اخلاق او دم می زند

[...]

سلمان ساوجی

هر زمان عشقش سر از جایی دگر بر می‌کند

سوزش اندر هر سری سودای دیگر می‌کند

با کمال خویشتن بینی، نمی‌دانم چرا؟

هر زمان آیینه را با خود برابر می‌کند

صورت ماهیت رویش نمی‌بیند کسی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سلمان ساوجی
جلال عضد

باد عُنفت چشمه خور را مکدّر می کند

خاک پایت توتیا در چشم اختر می کند

ابر دست گوهرافشان تو در روز عطا

آستین آرزو پر درّ و گوهر می کند

قدّ تو بر هفت مسند چار بالش می زند

[...]

ناصر بخارایی

سبزه از خط غبارت خاک بر سر می‌کند

غنچه از لعلت قبا را چاک در بر می‌کند

می‌زند سرو روان را پنچه‌ها بر سر چنار

تا چرا با قد تو خود را برابر می‌کند

می‌روی در باغ و هر جانب برای دیدنت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه