گنجور

 
بیدل دهلوی

کو جنون تا عقدهٔ هوش از سر ما واکند

وهم هستی را سپند آتش سودا کند

از بساط خاکدان دهر نتوان یافتن

آن قدر گردی‌ که تعمیر شکست ما کند

بعد از این آن به‌ که خاموشی دهد داد سخن

گوهر معنی‌ کسی تا کی زبان‌فرسا کند

عجز ما را ترجمان غفلت ما کرده‌اند

تا همان واماندگی تعبیر خواب پا کند

برنیاید تا ابد از حیرت شکر نگاه

هرکه چون تصویر بر نقّاش چشمی واکند

بادپیمای سبک‌مغزی‌ست هرکس چون حباب

ساغر خود را نگون در مجلس دریا کند

بعد عمری آن پری‌ گرم التفات دلبری‌ست

می‌روم از خود مبادا یاد استغنا کند

قیمت وصلش ندارد دستگاه کاینات

نقد ما هیچ است شاید هم به ما سودا کند

بی‌تکلّف صنعت معمار عشقم داغ ‌کرد

کز شکست هر دو عالم ناله‌ای برپا کند

بی‌بریها را علاجی نیست شاید چون چنار

دست برهم سودن ما آتشی پیدا کند

عبرت من چاشنی ‌گیر از شکست عالمی‌ست

هرچه‌ گردد توتیا، چشم مرا بینا کند

چاره دشوار است بیدل شوخی نظاره را

شرم حسن او مگر در دیدهٔ ما جا کند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

هر که جان خفته را از خواب جهل آوا کند

خویشتن را گرچه دون است، ای پسر، والا کند

هر کسی که‌ش خار نادانی به دل در خست نیش

گر بکوشد زود خار خویش را خرما کند

علم چون گرماست نادانی چو سرما از قیاس

[...]

منوچهری

ابر آذاری چمن‌ها را پر از حورا کند

باغ پر گلبن کند، گلبن پر از دیبا کند

گوهر حمرا کند از لؤلؤ بیضای خویش

گوهر حمرا کسی از لؤلؤ بیضا کند

کوه چون تبت کند چون سایه بر کوه افکند

[...]

قطران تبریزی

باد نوروزی زمین را جامه از دیبا کند

تارش از یاقوت سازد پودش از مینا کند

گلستان را چون یکی بیجاده گون پیدا کند

مرغ دستان سازد ابر شاخ گل شیدا کند

ابر آزادی ز دریا روی در صحرا کند

[...]

ابن یمین

قصه پر غصه بر درگاه خاتون جهان

عرضه دارم گر ز راه مکرمت اصغا کند

میکند گردون دون با من ستم بیموجبی

عدلت آخر چون روا دارد که او اینها کند

هر زمان آرد محصل نسخه ئی کابن یمین

[...]

سلمان ساوجی

هر شبی سودای چشمش بر سرم غوغا کند

غمزه‌اش صد فتنه در هر گوشه‌ای پیدا کند

از می سودای چشمت خوش برآید جان من

سر خوش است امشب خمار مستیش فردا کند

پایه من بر سر بازار سودایش شدست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه