گنجور

 
سلمان ساوجی

هر شبی سودای چشمش بر سرم غوغا کند

غمزه‌اش صد فتنه در هر گوشه‌ای پیدا کند

از می سودای چشمت خوش برآید جان من

سر خوش است امشب خمار مستیش فردا کند

پایه من بر سر بازار سودایش شدست

چون بدین مایه کسی با چون تویی سودا کند

رخت عقلم می‌برد چشمت چه می‌آید ز عقل

می‌دهد تشویش من بگذار تا یغما کند

در چمن گر ناز سروت را ببیند سروناز

از خجالت سر عجب باشد که بر بالا کند

در ره عشق تو من سر می‌نهم بر جای پای

عشق اگر کاری کند فی‌الجمله پا بر جا کند

گر کند میل وفایی باشدش با دیگران

ور جفایش در دل آید آن جفا بر ما کند

رفت هر جا اشک ما چندان‌که ما را برد آب

چند خود را در میان مردمان رسوا کند

همدمم باد است و راز دل نمی‌گویم به باد

باد غماز است و می‌ترسم حکایت وا کند

ابرویت پیوسته می‌گردد به هرجا تا کجا

همچو سلمان عارفی را واله و شیدا کند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

هر که جان خفته را از خواب جهل آوا کند

خویشتن را گرچه دون است، ای پسر، والا کند

هر کسی که‌ش خار نادانی به دل در خست نیش

گر بکوشد زود خار خویش را خرما کند

علم چون گرماست نادانی چو سرما از قیاس

[...]

منوچهری

ابر آذاری چمن‌ها را پر از حورا کند

باغ پر گلبن کند، گلبن پر از دیبا کند

گوهر حمرا کند از لؤلؤ بیضای خویش

گوهر حمرا کسی از لؤلؤ بیضا کند

کوه چون تبت کند چون سایه بر کوه افکند

[...]

قطران تبریزی

باد نوروزی زمین را جامه از دیبا کند

تارش از یاقوت سازد پودش از مینا کند

گلستان را چون یکی بیجاده گون پیدا کند

مرغ دستان سازد ابر شاخ گل شیدا کند

ابر آزادی ز دریا روی در صحرا کند

[...]

ابن یمین

قصه پر غصه بر درگاه خاتون جهان

عرضه دارم گر ز راه مکرمت اصغا کند

میکند گردون دون با من ستم بیموجبی

عدلت آخر چون روا دارد که او اینها کند

هر زمان آرد محصل نسخه ئی کابن یمین

[...]

اهلی شیرازی

گر کشد گاهی عنان از ناز و میل ما کند

توسن نازش ز خوبی باز تندیها کند

قطره یی از اشک خود در ساغرش خواهم فکند

باشد این تخم محبت در دل او جا کند

جلوه طاووس حسنش صید شاهان میکند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه