امروز ناقصان به کمالی رسیدهاند
کز خودسری به حرف سلف خط کشیدهاند
انکار کاملان همه را نقل مجلس است
ناکس گمان برد که به معنی رسیدهاند
این امت مسیلمه ز افسون یک دو لفظ
در عرصهٔ شکست نبوت دویدهاند
از صنعت محاوره لولیان فارس
هندوستانیان تمغل خزیدهاند
سحر است روستایی و، انگار شهریان
جولاه چند، رشته به گردون تنیدهاند
از حرفشان تری نتراود چه ممکن است
دونفطرتان سفال نو آبدیدهاند
بیحاصلی ز صحبتشان خاک میخورد
چون بید اگر به هم ز تواضع خمیدهاند
هرجا رسیدهاند به ترکیب اتفاق
چون زخمهای کهنه نداوت چکیدهاند
هرگاه وارسی به عروج دماغشان
در زیر پا چو آبله بر خویش چیدهاند
پیران این گروه به حکم وداع شرم
بیشبنم عرق همه صبح دمیدهاند
پاس ادب مجو ز جوانان که یک قلم
از تحت و فوق چشم و دیرها دریدهاند
گویا عففتراش و خموشان تپش تلاش
خرد و بزرگ یک سگ عقرب گزیدهاند
انصاف آب میخورد از چشمهسار فهم
خرکرهها کرند و سخن کم شنیدهاند
در خبث معنیی که تنزه دلیل اوست
لب باز کردهاند به حدی که ریدهاند
بیدل در این مکان ز ادب دم زدن خطاست
شرمی که لولیان همه تنبک خریدهاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نقد ناقصبودن برخی افراد و عدم درک صحیح از کمال و حقیقت میپردازد. شاعر به وضوح بیان میکند که برخی افراد به خاطر خودسری و نادانی، خود را کامل میدانند در حالی که عملاً به مشکلات و خامیهایی دچارند. او به تمسخر افرادی میپردازد که به ظواهر و الفاظ توجه میکنند و به عمق معانی نمیرسند. همچنین به ضعف درک و فهم این افراد اشاره میکند و نشان میدهد که در جامعهای که در آن به ظاهرگرایی توجه بیشتری میشود، ادبیات و فهم صحیح کمرنگ شده است. در نهایت، شاعر به لزوم حفظ ادب و احترام در جامعه اشاره کرده و انتقاد میکند از کسانی که از این اصول غافل شدهاند.
هوش مصنوعی: امروز افرادی که دارای نقصهایی بودند، به مرحلهای از کمال دست یافتهاند که از خودرایی خود دست کشیده و به سخنان پیشینیان احترام گذاشتهاند.
هوش مصنوعی: افراد کامل و اهل معرفت، هیچ کس را تحمل نمیکنند و از نادانان انتظار میرود که گمان نکنند که به مقام و دانش بالایی دست یافتهاند.
هوش مصنوعی: این گروه، مانند مسیلمه که با یک یا دو کلمه فریبنده، در عرصه شکست نبوت تلاش کردهاند، به دنبال نیرنگ هستند.
هوش مصنوعی: از هنر گفتگو و گفتوگوهای مردمان فارس در هند، آنها بهرهمند شدهاند.
هوش مصنوعی: صبح است و در روستا، به نظر میرسد که عدهای از شهرنشینان، به مانند بافندگانی ماهر، رشتههایی به آسمان بافتهاند.
هوش مصنوعی: از کلام آنها نمیتوان به خوبی انتظار داشت، زیرا چگونه ممکن است افرادی با روحیات پایین، ظرفهایی جدید و با کیفیت و آبخورده بسازند؟
هوش مصنوعی: دوستیهای بیفایده باعث میشود که انسان به مانند بید در خاک بماند و حتی اگر در ظاهر با تواضع خمیده شده باشند، در واقع چیز خاصی عایدشان نمیشود.
هوش مصنوعی: هرجا که به هم پیوستهاند و با هم ترکیب شدهاند، مانند زخمهای کهنهای که به تدریج درد و خونریزی خود را نشان میدهند.
هوش مصنوعی: هر بار که به چهرههایشان نگاه میکنم، انگار زیر پایشان مانند یک آبله، نشانههایی از زخم و درد را مشاهده میکنم که خودشان ایجاد کردهاند.
هوش مصنوعی: این چه وضعیتی است که سنوسالداران این جمع، به رغم جدایی، شرم و خجالت را کنار گذاشتهاند و همه در آغاز صبح، عرق و تلاش خود را صرف کردهاند؟
هوش مصنوعی: احترام را از جوانان طلب نکن، زیرا آنها با یک قلم، همه آداب و رفتارهای گذشته و قدیم را شکستهاند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که عفت تو مثل تپشهای آرام و خموش، نتیجه تلاش و کوشش خردمندانه است و بزرگتر از این، گویی که مانند سگی هستی که نیش عقرب او را گزیده است.
هوش مصنوعی: عدالت و انصاف از چشمهای زلال نشات میگیرد، اما افرادی که دانش و آگاهی کافی ندارند، معمولاً درک درستی از مسائل ندارند و صحبتهای اندکی را میفهمند.
هوش مصنوعی: افرادی که به بیحرمتی به حقیقت میپردازند، به قدری از واقعیت دور شدهاند که حتی در بیان خود از زشتی و ناپاکی عبور کرده و به سطحی از بیاعتباری رسیدهاند.
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از این است که در این مکان، ابراز ادب و معصومیت نادرست است. زیرا افرادی که ظاهراً بیخیال و بازیگوش هستند، همه به نوعی مشغول خوشگذرانی و تفریحاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خاقانیا عروس صفا را به دست فقر
هر هفت کن که هفت تنان در رسیدهاند
در وجد و حال بین چو کبوتر زنند چرخ
بازان کز آشیان طریق پریدهاند
همچون گوزن هوی برآورده در سماع
[...]
گویی که آن زمان که مرا آفریدهاند
با عشق روح در جسد من دمیدهاند
در وقت آفرینش من شخص من مگر
از خون مهر و نطفه عشق آفریدهاند
یا خود محرران صنایع به کلک عشق
[...]
اینان مگر ز رحمت محض آفریدهاند
کآرام جان و انس دل و نور دیدهاند
لطف آیتیست در حق اینان و کبر و ناز
پیراهنی که بر قد ایشان بریدهاند
آید هنوزشان ز لب لعل بوی شیر
[...]
اهل خرد که از همه عالم بریدهاند
داند خرد که از چه به کنج آرمیدهاند
دانندگان که وقت جهان خوش بدیدهاند
خوش وقتشان که گوشه عزلت گزیدهاند
محرم درون پرده مقصود نیستند
[...]
روزی وفات یافت امیری در اصفهان
ز آنها که در عراق بشاهی رسیده اند
دیدم جنازه بر کتف تونیان و من
حیران که این جماعت ازین تا چه دیده اند
پرسیدم از کسی که چرا تو نیان شهر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.